تنهایی عادتم شده تو این اتاقه سرد وقتی که نمیشه از سرم فکرت رو بیرون کرد
هی با خودم میگم که قلبت دیگه عاشق نیست چشمای تو دیگه مثله قدیم با من صادق نیست کی فکرشو میکرد که از عشقت بریدم من از اون همه احساس به این سردی رسیدم من
این داره تو تنهاییش غرق میشه چیزی نمیفهمه ولی مرگو که حالیشه کی از منه دیوونه پرسید که تو دلت چی هست چی شد دلت چشماشو روی این جدایی بست
خستم از این سالی که هر فصلش یه پاییزه نگو نمیدونی چقدر حالم غم انگیزه
میبینی این حالو ولی الا حواست نیست میمیرم اینبارو ولی انگار حواست نیست
یخ میزنی با من تو هم فکری به حالت کن این آخرین باره بهم عشقت رو ثابت کن این داره تو تنهاییش غرق میشه چیزی نمیفهمه ولی مرگو که حالیشه