ترانه و شعر دکلمه روزای تلخ حسین سلیمانی کاش بشه فراموشش کنم خیلی از ماها این جمله رو بارها با خودمون گفتیم
با اینکه ته دلمون یه چیز دیگه میخواست با اینکه چشامون یه حرفه دیگه میزد تنها میشدیم بغض میکردیم اما نمیذاشتیم صدای هق هقمونو کسی بشنوه
زندگی همینه واسه بعضیا خلاصه میشه تو چهارتا خاطره ی وامونده اولش یه طعمه دیگه داره یه رنگه دیگه داره با یه لبخند شروع میشه با یه جمله ی قشنگ
بعد که کم کم دلتو برد سمته خودش یهو سرد میشه یهو درد میشه شروع میکنی با خودت حرف زدن نمیدونی کجا جا گذاشتی
اصلا چیو جا گذاشتی چرا اینجوری شدی اصلا کجای راه یادت افتاد که سیگارت ته گرفته بغضات پر گرفته قلبت درد گرفته کجای راه یادش افتادی این مسیرو چجوری رفتی
که هنوز که هنوزه دله واموندت ولکن ماجرا نیست
میخواد گریه کنی میخواد راه بری میخواد یادت بمونه کاش یه قرصى بسازن واسه فراموشى خودت براى خودت تجویز کنى صبح ظهر شب
یا نه اصلا هر وقت یادش افتادم هر وقت دله بى صاحبم گرفت هر وقت وقتى براى خودم نداشتم اگه بوی عطر آشنا خورد به مشامم اگه رنگه لباسه مورد علاقمو
یه روز تن یه کس دیگه اى دیدمو یادش افتادم
اگه بارون زد و با این روزاى تلخه بارونى خاطره داشتم اگه خیلی اتفاقی سر از کوچه ای در آوردم که گریه های شبانم از اونجا شروع شد همونجایی که تنها امید زندگیم بهم گفت منو فراموش کن تکست دکلمه روزای تلخ حسین سلیمانی بعد تو گفتی جای من تصمیم نگیر تنهام نذار داغون میشم
اصا هر چی تو بخوای ولی نرو تو رو خدا نرو ولی بازم حرف خودشو زد منو فراموش کن بعد میدونی بالاخره فراموشش میکنیا ولی یه روز حتی اگه خوشبخت ترین آدم جهانم بشی
یه جا که این این جمله رو بشنوی یادش میفتی ای داد کاش این قرصه فراموش بود کل درداتو فراموش میکردی یه لبخند میزدی و میگفتی
خوشبخت شدم از آشنایی با شما به امید دیدار بعد میرفتی واسه خودت من یه روزی یه همچین قرصی رو پیدا میکنم زیاد دور نیست