یاقوته جان فزایش از آب لطف زاده شمشاده خوش خرامش در ناز پروریده تا کی کشم عتیبت از چشم دل فریبت روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب وان رفتن خوشش بین وان گامه آرمیده آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد یاران چه چاره سازم با این دله رمیده
زنهار تا توانی اهله نظر میازار دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل از زخمه تو در خاکو خون تپیده
تا کی کشم عتیبت از چشم دل فریبت روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب وان رفتن خوشش بین وان گامه آرمیده ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت گیتی نشان نداده ایزد نیافریده همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت گیتی نشان نداده ایزد نیافریده