امروز نه آغاز و نه انجام جهانست ای بس غمو شادی که پس پرده نهانست گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری دانی که رسیدن هنر گام زمانست تو رهرو دیرینه ی سرمنزل عشقی بنگر که ز خون تو به هر گام نشانست آبی که بر آسود زمینش...
من از آن چشم ترت میترسم از سر پر خطرت گفتی از عاقبت عشق نترس از دله بی خبرت هم از آن خنده ی بی احساست هم از این چشم ترت عمر من میگذرد پی در پی آه من از گذرت میترسم آه من از گذرت گر چه فریاد مرا...
تو ای بهت تاریخ ایران زمین که عاشق کشی حق نبود این چنین تو سردار جان بر کف خاک من تب بغض حسرت کشان در کمین ابهت صلابت ردای تو بود که مشروطه خواهی صدای تو بود همیشه که مرگ آخر قصه نیست که ایستاده مردن بقای تو بود تو...
نه آروم میشم از گریه نه یادت میره از یادم نمیدونم به این دنیا تقاصه چی رو پس دادم بگو پشته کدوم ابری که شب سر در گریبونه که روز از ترس تنهایی پناه سایه می مونه تنها رفتی و بی تو موجی سرگردانم دریایم باش دنیا بی تو بیمارست...
بگذار سر بر شانه ات بگذار سر بر شانه ات بگذارم امشب چشمی پر از باران برایت دارم امشب بگذار سر بر شانه ات بگذار سر بر شانه ات بگذارم امشب چشمی پر از باران برایت دارم امشب میترسم از دنیای بی کجایی کجایی خود را به آغوشت مگر بسپارم...
ای بهار آشنایان ای سرود هم صدایان یاد تو آرامشه دل نام تو آسایش جان مشرقه شور و شکفتن سرزمین عشقو عرفان جان هستی را تویی دل جسم هستی را تویی جان روح عرفانو حماسه مشعله صبحه بصیرت خانه ی خورشیدی دل مهد یاران ولایت از خراسان تا کهن دژ...
این سرزمین گنجینه ای در خویش دارد با عشق راه روشنی در پیش دارد فردای روشن سهم ما از مهربانیست مهر الهی لحظه ای از ما جدا نیست ما را درون سینه داریم با مهربانی الفتی دیرینه داریم تا در دل ما جاودان است آینده ی این سرزمین هم عاشقانست...
من تشنه و پژمرده تو باران بهاری من تشنه و پژمرده تو گل کن که در این ثانیه ها عشق بکاری گل کن که در این ثانیه ها عشق بکاری آه ای تو که در هر چه دل تنگ نشاطی آه ای تو که در هر چه دل تنگ نشاطی...