برگی ام آواره گشتم در هوایت هرکجا از دل نشان از رد پایت میشوم غرقت اگر دریا تو باشی سهم من از زندگی تنها تو باشی برگ رقصانم در دست طوفانم تو به هر سازی خواهی برقصانم برگ رقصانم در دست طوفانم تو به هر سازی خواهی برقصانم برگی ام...
عشق تو در سینه ی من در رگ من با تنم آمیخته مهر تو نامت را به هر گوشه ای از قلب من آویخته خندیدی به هرخنده ی من همه دنیای مرا ساختی از چشمه ی چشمان تو باران محبت به تنم ریخته ضربانی تو که در دل و جانی...
شمع و پروانه شدم آتش و آبم کرد و رفت آخر با همان وعده فردایش خوابم کرد و رفت آخر من چه ها ندادم در راه او او که می رفت دل من همراه او وقت رفتن خاطراتش عذابم کرد و رفت آخر سرد بود شب رفتنت فقط درد بود...