یه تقویم خیالی، روزای بیخیالی منو تنهایی بی تو منو این قاب خالی بیا دستامو پر کن، با دستهای ظریفت بیا عشقم نذار عادت کنم به جای خالیت تورو پیدا میکنم آخر قصه انتظارت منو از پا در نیاورد در پی عشق تو با پای برهنه شهر خسته شد دل...
میدونستم نمیمونی تا تهش میدونستم کم میاری آخرش اونقدر که من دوستت دارم دوستم نداشتی لعنت به عشقهای امروزی من یه ماهی توی مرداب سیاه زندگی یه غریبه گم شده تو غربتش به سادگی میدونستم سهم من میشه همین حال عجیب شبو روز با فکر تنهایی و این بغض غریب...
با نگاهت آسمون ابری شد و عشق بی پروای ما دیوانه شد با یه لبخندت تمامم نیست شد این دل از شوق تو چون پروانه شد یار زیبا روی من حرفی بزن به بلور این سکوت سنگی بزن با تو این دنیا چقدر زیبا تره نغمه ای کن بر دلم...