سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
آمدی حال خود تازه کنی در شهر منبی آنکه خبر بدارد روح من ناخودآگاه دیدمت در قلب شهردیدمت با روی خوش بی هوا ماندم گوشه ایهی دلم میگفت که آمد دیدنتدیدی که دلتنگم شدیتا اینکه فهمیدم کسی همراه توستلحظه ای چشم بر نمیداشتی ز اودیگر چه فرقی می کند حال منحال آمدی در رویای من با یار خود.......