جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ستسرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ستاین ها برای کشتن ما صف کشیده انداز هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ستدار و ندارمان همه در بین خیمه هاستآتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ستحتی به روی اکبر من تیغ می کشندبا اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ستتنها به این گناه که فرزند حیدریمتنها به این دلیل که ما را پدر یکی ستآیا کسی نمانده که یاری کند مرااینجا میان این همه لشکر اگر یکی ستعباس من برادر من نور...