پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای دوست، بشنو مرا که در این حوالی دگر مجالی نیستدراین چرخ روزگار و زمین سرد دگر جای مهری نیستبگریز زین آشفتگی دوست ، کاین راه بسی بهوین آشفتگی به گمانم که دگر روز دویم فرا رسیدهبگو تا کی در پیچ و خم دل ، تار و پود کینه دوزی؟بگو پیِ چه بختِ ات تیره و تار نمودی ای دوست؟بشنو ز من، گذشت کن ز تمامِ پلیدی این دیارکه دگر مجالی نیست به خوش بودن کنار یار...