سه شنبه , ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
زِ همه دست کشیدم تا تو باشی همه ام ...️️️️...
تو فکر بی پایان منی....
برای زندگی کردن یک تو برای یک عمر کافیست...
نستراداموس این را پیش بینی کرده بودآخرین جنگ جهانی را تو برپا می‌کنی...
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایتخجالت می‌کشم از دل که عمری بازی اش دادم...
بیا بہ هم قول بدیم...تمام تو برای تمام من برای ️️️...
ومَن اگر یِک بار دیگر زندگی کُنمهیچ چیز را تِکرار نمیکنَم جُز دوبارهعاشق تو شدن را ...️️️...
معنای زنده بودن با تو بودنه️️️️...
-ببوسیش{}عصر باشد وبوے آغوش و گرمی دست و لب تو این هوایی ست ڪه هر دم به سراغم آید ...عصرت عشق، جانم️️️...
فکرِ توبه گوشم میخورد و آرزوهایم پایشان را از گلیمشان،درازتر میکنند.....
تو همان عشقیکه هر دم و باز دمَماز عطر تو جان میگیرد،و درهر نفس از تودیوانه تر می شوم وهر لحظه از تو عاشق تر.......
زندگی درد قشنگیست! بجز شب هایش ...که بدون فقط حال پریشان دارد......
تو را چون چای دلنشین صبح ،سر می کِشَمت داغ با دلگرمی گرم ِصبح بخیر هایت ... شاید همان گم شده ی زیباترین فلسفه ی دوستی های ناب بشوی ......
️من از تمام دنیا ️یک * تو * دارم...
خوشتر از نقش در عالم تصویر نبود...
من + تو ما نمیشودمحشر میشود...
گفته بودم به تو این بار شما یادت هست؟معنی تو شدنت را به شما می فهمی؟...
یک سینه سخنبه درگهت آوردمچشمان سخن گوی خاموشم کرد...
چون .... تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید.........
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ یعنى که تو را تو را تو را می خواهم...
