شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
بعد از تو بعد از تو دائم با خودم درگیر هستمشاکی ترین آواره ی تقدیر هستم وقتی مرام و مذهبم جز عاشقی نیستخواهی نخواهی لایق تکفیر هستم مثل پر کاهی که می افتد در آتشدر التهاب و چرخش و تغییر هستم صد مولیان دردم به تیمور نگاهتجغرافیای مانده در تسخیر هستم در جای جای گوشه ای با دام چشمتگاهی سمرقند و گهی کشمیر هستم دیوانه ام از بس که با زلف سیاهتشرمنده ی هر دانه ی زنجیر هستم بختت سپید ای کوه لبریز محبتیک ژاله برف ...
برای دیگران،صبح است ومندریک شب دیگر،که دستش را به گرد گردنم افکندهدرگیرم!!!که میبیند مرا؟سیرم؛دگر سیرم......
نخواستن بحث خودش را داردنتوانستن هم؛و اما مندرگیر کسی شده بودم که میتوانست،اما نخواست که بتواند!!...
یک ثانیه می بینمت،یک سال درگیرم هر اتفاق نادری کوتاه می افتد...
اشتباه نکنیدبعضی آدمها به شما وفادار نیستنددر واقع درگیر نیازشان به شما هستندو.........
تو سهم دیگری بودیو من درگیر رویایتخجالت میکشم از دلکه عمری بازی اش دادم...!...
نخواستن بحث خودش را دارد نتوانستن هم ؛و اما من درگیر کسی شده بودم که میتوانست ،اما نخواست که بتواند!!...
با اعتماد آدما بازی نکنین اونا تا آخر عمرشون درگیر دروغای شما میشن......
تو سهم دیگری بودی و من درگیر رویایتخجالت میکشم از دل که عمری بازی اش دادم...
خوبِ من!این دل فقط دیوانه ودرگیرتوست......
چه رسم تلخی ستتو،بی خبر از من و تمام من،درگیر تو !...
سنی ندارد عاشقی کردنفرقی ندارد کودکی ، پیریهروقت زانو را بغل کردییعنی تو هم با عشق درگیری...
مردم از آن دم که با مردم چشمان تو در گیر شدم...
با همه درگیرم اما با تو هم راه می آیم هم کوتاه!️️️...
عشق را فقطبا حلقه در دستدرگیر نکنیمعشق را تا به ابدبه دل زنجیر کنیم ......
در گیر یک نگاه تو شد روزگار من......
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفتدر من غزلی درد کشید و سر زا رفتسجاده گشودم که بخوانم غزلم راسمتی که تویی عقربه ی قبله نما رفت...
عشق را /فقط با حلقه در دست در گیرنکنیم...عشق را /تا به ابد به دل زنجیر کنیم......