شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
روسری نارنجی ات، را سر نکن پاییز منتا بریزد گیسوانت بر تن تبریز منبا لب همچون انارت بوسه بر باران زدیبوسه داری تا بکاری باز بر جالیز منرقص رقصان آمدی با دامن رنگین کمانباز هم چرخی بزن ای دلبر زرخیز مندر میان برگ های عاشق صورت طلاصورت معشوق بود و بوسه های ریزمن دست در دست نگار و زیر باران نگاه مهر بود و ماه بود و آتش لبریز مندر زمستان هم نگاه مهر را از من نگیر تا شود لبریز شادی قلب چون کاریز من...