پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مرا دلی ست ، گرفتار عشق دلداری ... ️️️...
.مایه خوشدلیآن جاست کهدلدار آن جاست ......
بیا تا... دل هم، جان هم ️جانان هم، دلدار هم باشیم!...
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی.... ️️️...
از همچو تو دلداریدل برنکنم، آری...! ️...
عشق خیس شدن دو دلداردر زیر باران نیستعشق این استکه من چترم را به روی دلدار بگیرم و او نبیندنبیند و هرگز نداند که چرا در زیر باران خیس نشد...
روی قبرم بنویسید به یک خط درشت…حسرت دیدن دلدار مرا آخر کشت…...
شیرین تر از دلدار من ، دلدار نتوان یافتنمسکین تر از من عاشقی ، غم خوار نتوان یافتن!! ️️️...
دل هوای روی ماه یار دارد جمعههادل هوای دیدن دلدار دارد جمعهها...
یک نفس خندید و آتش بر دلم دلدار زدبا همان لبخند شیرینش مرا هم دار زد...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
ابر و باران و یارمن و یک زن میانسال عقب تاکسی نشسته بودیم. یک مرد چهل و چند ساله هم جلوی تاکسی کنار راننده پا به سن گذاشته نشسته بود. باران به شدت می بارید و برف پاک کن ماشین با سرعت کار می کرد. زن میانسال گفت: «خدا رو شکر که این بارون اومد والاخفه می شدیم.» راننده پیر گفت: «بارون همه چی را می شوره با خودش می بره... آدمو شاد می کنه.»مردی که جلو نشسته بود زیر لب گفت: «همه رو شاد می کنه جز من.»راننده گفت: «چی گفتین؟» مرد گفت: «بارون م...
خداوندا اگرجایی دلی بی تاب دلدار استنمیدانم چطور اما خودت پا در میانی کن...
عشق اگرباشدتواݧ دارےببخشےیار راعشق اگرباشد..تحمڸ میڪنےصدخارراعشق اگرباشد..دلت پر میڪشد تاخانہ اش ..عشق اگرباشد..سروجاݧ میدهے دلدار را....
هر که در سینه دلی داشتبه دلداری داددل نفرین شده ی ماستکه تنهاست هنوز......
شادمان از دل و دلدارم و راضی ز جهانم...
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمیکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در پا فکنمخوردهام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده دربند کمر ترکش جوزا فکنمجرعه جام بر این تخت روان افشانمغلغل چنگ در این گنبد مینا فکنمحافظا تکیه بر ایام چو سهو...
آرهعاشقم یارتویی تو تنها دلدارهمیشه توی قلبت عشق منو نگهدار...