پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگر روزی کسی به دلت نشست بدان در باطن او چیزی هست که در بدترین شرایط زندگی یا صدایت کرده یا صدایش کرده ای شک نکن آن شخص از جنس توست چه خوب باشد چه بدبا هزار تفاوت انگار از خون خود توست شیمی اش به شیمی تو می خورد به قول قدیمی ها انگار گلش را با گل تو سرشته اند دشمن اورا دشمن خودت می دانی و دوستش را دوست خودتحالت چه در کنارت باشد و چه در کنارت نباشد با او خوب است خوب خوب !و آنجاست که متوجه می شوی جغرافیا دروغ بزرگی است وقتی صدایش حتی از...
انتقام نگیریدنیازی به انتقام گرفتن نیستوقتی خدا هم وکیل است هم دادستان و هم قاضیانتقام نگیریدکسانی که روح و غرورتان را مچاله کرده اند روزی جایی با اعتراف زننده از زندگی و عشق های کرونایی بی حاصلشان مهر تایید به سکوت نجیبانه و رنجهای شما خواهند زد و به اعتبارشان صدمه جدی خواهند زد و اگر خدا مدد کند تو نظاره گر این لحظه خواهی بودآنجاست که باید سرت را بالا بگیری و بگویی مرسی خدای قاضینسرین بهجتی...
و عشق این است که از تو بپرسند زندگی راانتخاب می کنییا عشق راو تو بگویی او راکه هم رندگی است هم عشق !نسرین بهجتی...
هرگز به آدمهای مهربان زخم نزنیدآﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﻃﺮﻓﻪ ﺷﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪﭼﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﺎﺩﺕ ﺷﺪﻩﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺯﺧﻢ ﻧﺰﻧﯿﺪچون گوشه دل خدا زخمی می شودمهربانی کنید تا مهربانی ببینیدنسرین بهجتی...
در بدترین شرایط زندگی بخاطر داشته باشهمانطور که گاهی نمی توان جلوی آمدن اتفاق بد را گرفتهمانطور هم نمیتوان جلوی اتفاق خوب را گرفتدرست مثل رنگین کمان پس از بارش بارانهای تٍُنددرست مثل همین چهارشنبه سوری درست مثل همین بهار که هیچ قدرتی نمی تواند جلوی آمدنش را بگیرد *اتفاق خوب هم می آید...
ولنتاین فقط یک فرصت خوب است برای گفتن دوستت دارمفاصله گرفتن از کسی که او را دوست دارید و یا با او خاطره دارید اشتباه استاین فرصت را از دست ندهید …و به او بگویید دوستت دارمشاید فردا دیر باشد …!" نسرین بهجتی "...
و عشق این است که فقط حالت با او خوب باشد و مادر چقدر حالم تا همیشه با تو خوب است...
دلیل شیدایی یک زن زیبابی یک مرد نیستیک مرد همیشه زیباستوقتی زخمهای دل مجروح زنی را می بوسدنسرین بهجتی...
دکان دوستی را نبند .اگر همه مغازه ها تعطیل شد، تو اما دکان دوستی را نبند.اگر همه بازار ها رو به کسادی رفت و همه سکه ها از رونق افتاد ،تو اما بازار عشق را کساد مکن و سکه جوانمردی را از رونق نینداز.اگر قحطی آب و نان آمد ، تو اما نگذار که قحطی انسان نیز بیاید.اگر محتکران خورد و خوراک را و مال و منال را دریغ کردند ؛تواما نور وشور وجان ودل را احتکار نکن.ما ورشکستگان جور روزگاریم ؛اما نباید که برنشستگان کشتی اندوه نیز ب...
هنوز هم می توانمبا یک چای تازه دم خانگیکنار همین پنجرهتلخی ترا شیرین کنمهنوز هم میتوانمروی کسالت لحظه هایترگ خواب ترا فقط با یک لبخندشعبده بازی کنمهنوز هم میتوانمجیب تمام سپیدارهای تشنهکوچه باغهای کودکی تراپُُر از چشمه کنموقتی با گردش مردمک چشمان زیبای تودرختان ریز شانه می لرزانندوقتی پاییز با نگاه تو تمام می شودهنوز هم میتوانم تا مرز جنون تا هزار یلدا دیگربرایت دیوانگی ها کنم .( نسرین بهجتی )...
اولین درس عاشقی من را ما بنویس...
از همچو منیکه اینگونه عاشق زندگی هستم مرحومه مغفوره شدنمحال است ... محالنسرین بهجتی...
آه چقدر کارهای خوب نیمه تمام دارمباید فکری به حال انار و هندوانهاین یلدا بی مهمان کرونایی بکنمو تندتر از درناهابا همین چرخ خیاطی مارشال قدیمی مادرمدامن آبی آسمان را زیکزاگ بدوزمو بخاطر گنجشکهایم فقطبه اتفاقات خوب فکر کنم...
در بدترین شرایط زندگیبخاطر داشته باشهمانطور که نمی توانجلوی اتفاق بد را گرفتهمانطور هم نمیتوان جلوی اتفاق خوب را گرفتدرست مثل رنگین کمانپس از بارش باران های تنددرست مثل بهار و روییدن شقایقهادرست مثل همین شب یلدا پیش روکه هیچ قدرتینمی تواند جلوی آمدنش را بگیرداتفاق خوب هم خواهد آمدنسرین بهجتی...
بگذار برگردمهمانجا کهدلم را جا گذاشتمبروم دلم رااز کنارچرخ خیاطی مارشال مادر م بردارمآفتاب بیداد می کندبگذار برگردمسایه ام را از کنار سرو قامت پدرم بردارمدستم کنار باغچه ریحان مادرم جا مانده استبگذار برگردم دست و عطر زندگی را از آن باغچه دلگشا بردارم بگذار برگردمهمان جا که دلم را جا گذاشتمهمان جاییکه پدرم می گفت دختر معنی نمی دهد اینهمه بخنددبگذار برگردم بروم آخرین قهقه های بلند زندگیم را بردارمبگذار برگردم همانجا که د...
سالهاستعطر تن ترادر گنجه آویخته امهر بار که دلم برایت تنگ می شودپیراهن هایتشسته می شود...
کرونا به من آموختهر چه قلک شکستم و سفر رفتم و پوشیدم و خوردم و گشتم گوارای وجودم بادکرونا به من آموخت هر مهمانی که به بهانه شب چله و چهارشنبه سوری و عید نوروز و تولد اعضای خانواده ام در خانه ام برگزار کردم نوش جان مهمان ها و خودم بادکرونا به من آموخت آنچه که در سلامتی و بی نیازی به دیگران بخشیدم حلالشان بادکرونا به من آموخت هر جایی را که بدون نگاه کردن به تقویم و ساعت در قهوه خانه های گم نام زندگی بدون دلهره از دست دادن زمان نوشیدم گوارای...
من هنوز هموقتی که پاییز می شودتو را یواشکی دوست دارمانگور بی دانه و خرمالوهای رسیده را بر شاخه های تکیده پاییزهنوز هم بخاطر تو دوست دارمجاده هراز و دست تکان دادنزنان کولی گردو فروش رابخاطر خنده هایت دوست دارمبوی شمال و عطر شالیزار راجزر و مد دریای خزرو جنگل نور مازندران راهنوز هم بخاطر تو دوست دارمدروغ چرا من هنوز هموقتی که پاییز می شودتورایواشکی دوست دارمنسرین بهجتی...
برای خودت دعا کن که آرام باشی.وقتی طوفان می آید، تو همچنان آرام باشی تا طوفان از آرامش تو آرام بگیرد.برای خودت دعا کن تا صبور باشی؛آنقدر صبور باشی تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان کنار بروند و خورشید دوباره بتابد.برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی...ﺯﻧﺪﮔﻲﻫﻴﭻﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﺑﻦبست نمیرسد. کافیست چشم باز کنیم و راههای گشوده ی بیشماری را فرا روی خود ببینیم. خدا که باشد، هرمعجزه ای ممکن میگردد. ایمان داشته باش که قشنگترین عشقنگاه مهربان خداوند ب...
بعضی ﭼﻚﻫﺎ ﺩﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ﺗﺎ ﺍﻣﻀﺎﻱ ﺩﻭﻡ ﻧﺒﺎﺷﺪ نقد ﻧﻤﻲﺷﻮﻧﺪ،ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻭﻡ،ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻫﻞ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﻢ ﺍﻣﻀﺎ ﻛﻨﻨﺪ،ﻫﻴﭻ ﻓﺎﻳﺪﻩﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺑﺎﻧﻚ ﻓﻘﻂ ﺻﺎﺣﺐﺍﻣﻀﺎ ﺭﺍ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﺪ...ﺣﺎﻝ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺗﯽ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻔﺘﺪ، ﻣﺜﻞ ﭼﻚ دﻭ ﺍﻣﻀﺎ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ؛ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻳﻚ ﺍﻣﻀﺎﯼ ﺩﻳﮕﺮﺵ ﺧﻮﺍﺳﺖ خدﺍﺳﺖ ...ﺗﺎ ﺍﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻫﻴﭻ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ......
آدمها میگویند پاییز شده است،،،و اینگونه که برگها رازرد میبینند به زیر پا.ولکین من هنوزعطر شکوفه های یاسمن را حس میکنموقتی که صبح با یاد تو از خواب برمیخیزم..هر صبح سالی نو برای من تحویل میشود،و من چون کودکی ده سالهعیدم را جشن میگیرم...فرقی عجیبی استبین من و ادمها!!!میگویند رو به سردی است هوااماهنوز وقتی انگشتانم لای انگشتان توست،،،تنم را نیمه سوخته در اتش عشقت میبینم،،و لبانم را که به روی دستان پر مهرت میگذارم،...
روز اول دبستان سماور نفتی را با دستهای کوچکم روشن کردم سفره صبجانه را پهن کردم ... مادرم سحر خیز بود هاج و واج با دیدن سفره صبحانه کنار درگاه اطاق نشیمن خشکش زدکم کم تمام اعضای خانواده از خواب بیدارشدند ... من کنار سماور شکل مادرم نشستم و گریه کنان برای همه چای می ریختم ... و فقط تکرار می کردم من دبستان نمی روم مادر ... صبحانه با من ظرف شستن با من ... مرا ازخودت دور نکن طاقت دوری ات را ندارم ... اول مهر بود نسیم پاییزی شروع به وزیدن کرده بود ...
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ که تمام شدﻭ ﻣﻬﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﺳتﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺧﯿﺎﻟﻨﺪﻣﻬﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻏﺎﺯﺷﺪﻩ ﻣﻬﺮ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺴﺖﻣﻬﺮ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺍﺳتشهریور لفت زدپاییز قشنگ عاشقی جوین زده...
زندگی پر از زیبایی های کوچک است که تحمل رنج ها را آسان تر می کند.شاید کمی دیر اما یک روز خواهی فهمید گاهی فلسفه ی رنج کشیدنمان در دیدن و پیدا کردن باارزش ترین چیزهاست.تمام آنچه که چشم ها قبل از لمس سختی قادر به دیدن و پذیرفتنش نبود.همین سعی کردن،ادامه دادن و قرارگرفتن در لحظه های نفس گیر و روزهای پرمشقت است که آدمی را وادار میکند با نگاهی بازتر و موشکافانه تر زیبایی های زندگی را ببیند و قدردان ذره ذره داشته هایش باشد.باید چشم ها را باز کر...
فقط در شرایط بحرانی زندگیت متوجه می شوی چه کسی کنار توست و چه کسی مفابل توستکسی که در کنارت می ماندحتی اگر از خونت نباشد همخون توست...
ای مهربانترین، به دستانم یاری، به چشمانم محبت ، به قلبم عشق ، به پاهایم قدرت ، به زبانم سخن شیرین و به نیتم خیر، عطا کن، تا برای دیگران بکار گیرم . به زبانم قدرت دعا کردن برای دیگران ببخش...از اینکه به تنم سلامتی، به روحم لطافت، به قلبم عشق ، به نگاهم مهربانی، به سخنم صداقت، به چشمانم پاکی، به دستم یاری و به قدمم ، برداشتن به خیر بخشیدی، تورا سپاسگزارم....
خدایا ما را به خوشی های معمولی زندگبمان برگردان آنقدر معمولی که فقط حال دلمان خوب شود مادر بزرگ با چارقد سپید و پیراهن گل گلی زیبایش بدون سمعک با آرامش خاطر سریال سالهای دور از خانه را نگاه کند مابینش برای اوشین دل بسوزاند و مادر شوهر بدجنس اوشین را سینه زنان از شب اول قبر بترساند و ما با لبخند به او بگوییم مادر جان این فقط فیلم است اینقدر حرص و غصه نخورخدایا ما را به شادی های کوچکمان برگردان به خانه کوچک قسطی مان که خوشی اش نقد بود ما را برگرد...
زندگیت به سبزی طبیعت زیباهمیشه که نباید همه چیز، خوب باشد!در دلِ مشکلات است که آدم، ساخته می شود.گاهی همین سختی ها و مشکلات؛پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها.در مواقعِ سختی، نا امید نباش.برایِ آرزوهایت بجنگ.و محکم تر از قبل، ادامه بده...چه بسیارند؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند،و چه بسیارتر؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری؛که به زیباترین باغ ها می رسند.تسلیم نشو...!شاید پله ی بعد؛ایستگاهِ خوشبختی ات ...
وقتی میمیریم ما را به اسم صدا نمیکنند و درباره ما میگویند: جسد کجاست ؟و بعد از غسل دادن میگویند :جنازه کجاست ؟وبعد از خاک سپاری میگویند: قبر میت کجاست ؟همه لقب ها و پست هایی که در دنیا داشتیم بعد از مرگ فراموش میشهمدیر ، مهندس ، مسؤول ، دکتر، بازرس...پس فروتن و متواضع باشیم...نه مغرور و متکبر...پس به چه مینازید؟!عارفی گفت : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!تا که خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!بر درِ ...
باور کن کم نیاورده امفقط کوتاه آمده امعشق دارد هدر می رود ......
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻟﻄﻔﺎ ﺑﺎ ﺩﻗﺖﺑﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﻣﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺳﻠﯿﻘﻪ ﭼﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻪ ﺁﻣﺪﻥ ﻣﻬﻤﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺻﺖ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﻠﺒﻢ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺍﻡ ... ﮐﻨﺞ ﻣﻄﺒﺨﻢ ﻧﯿﺴﺘﯽ ؟ چرا هوای مرا دیگر نداری ؟ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﯾﻦ گله گذاری ها ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺭﺍ ﺩﺭ ناحیه ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ... ﻣﻬﻤﺎﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﮔﺮﺩ ﺭﺍﻩ ﻧﺮﺳﯿﺪﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻗﻠﺐ ﺭﺳﺎﻧﺪﻧﺪ ... ﻣﺮﯾﺾ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺸ...
حرف هایی که بر دل می نشیند.پای هر خداحافظی محکم باش ...کم کم یاد خواهی گرفت !تفاوت ظریف، میان نگه داشتن یک دستو زنجیر کردن یک روح را ...اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت ، اطمینان خاطر ...و یاد می گیری که بوسه ها قرارداد نیستندو هدیه ها ، معنی عهد و پیمان نمی دهندکم کم یاد می گیری ...که حتی نور خورشید هم می سوزانداگر زیاد آفتاب بگیری ...باید باغ خودت را پرورش دهی، به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد .یاد می گ...
دیروز را فراموش کن ، چون او هم با تو همین کار را کرده...به خاطر فردای نیامده هم نگران نباش، شاید نیاید...چشم هایت را باز کن و هدیه ی باارزشِ "امروز" را ببینلبخند بزن به روزگاری که از نو شروع شده ...صبح یادآور زیبایی هاست ، یادآور زندگی نو ، شروعی نو ، نگاهی نو و امیدی نو ......
بعضی ها خیال می کننددوست داشتن ساده استخیال می کنندباید همه چیز خوب باشدتا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشنداما من می گویمدوست داشتن درست از زمانی شروع می شودکه بی حوصله می شودکه بهانه می گیردکه یادش می رود بگوید دلتنگ استیادش می رودبا شیطنت بگویددوستت دارم ...اگر در روزهایِ ابری و طوفانیدوستش داشتیشاهکار کرده ای!ما عادت کرده ایم همه چیز راحاضر و آماده بخواهیمهمه چیز آنطور که می خواهیم پیش برودو ا...
اگر می خواهی موفقیت نصیب تو شود فقط به اراده و آرزوها و بلند پروازی ها و شخص خودت ایمان داشته باشو اگر می خواهیتو را از بالا نگاه نکنندبالا را نگاه کنآرزوهای کوچک ترا پایین می کشد...
با انسانهای مثبت معاشرت کن؛چون آنها بر اندیشه وعقل ورفتارت تأثیر می گذارند؛و تو بصورت ناخودآگاه به انسانی مثبت تبدیل خواهی شد؛آنگاه شروع به تاثیر بر دیگران خواهی کرد ! اگر کسی با تندی تو را نصیحت کرد،سخنش را قطع نکنچون در پشت تندی اش محبت عمیقی قرار دارد،مانند کسی نباش که ساعت زنگدار را می شکند فقط به جرم این که او را بیدار کرده است! لبخند برایت نان نمی خرد..!!ولی برایت دلهایی را می خرد.!ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﻨﮕﺮﯾﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ....
"لذت بردن" از زندگی شبیهِ به اسلوموشِن کردنِ لحظه هاست! دوربین های جدید می تونند یه ثانیه رو تا چند ثانیه طولانی کنند و ما اجزای اون لحظه رو ببینیم.در ذهنمون هم می تونیم همین کارو با لحظه های دلچسب زندگی بکنیم!اینجوری زمان رو "شکست" می دهیم...خیلیا دقیقا همین توانایی رو در مورد غم و لحظات تلخ دارن...یه اتفاق ناخوشایند رو بارها و بارها با جزییات و به شکل صحنه آهسته بازسازی و بازبینی میکنن!بیایید تمرین کنیم فقط ...
می گفت، هر آدمی برای خودش فصل پنجمی داره که تکلیف تمام فصل هاشو روشن میکنه …که حال و هوای هر چهار فصلش به حال و هوای اون فصل بستگی داره …اگه ابری باشه تمام فصل هاش ابریه …بارونی باشه، بارونیه آفتابی باشه، آفتابیه …میگفت، فصل پنجم فصل دل آدماست …حال دل اگه خوش باشه همیشه بهاره، همه جا پر گل و بلبله …حال دل اگه ناخوش باشه هر فصل پاییزه…سرد و غم انگیز و برگ ریز که پایان نداره …!!...
وقتی دلت زخمی استخدا را با تمام توان صدا بزنخدا همیشهیک معجزه در آستین داردکه از مرور زمان زودترزخم دلت را التیام می بخشدمی دانی معحزه خدا چیست ؟معجزه خدا فقط عشق است !...
در میانسالی نگاه ما به عشق متفاوت می شود .... نگاه ما سنگین و با وقار می شود .... در میانسالی عشق یعنی احساس امنیت ...احساس آرامش یعنی خواستن با تمام دل و جان...عسق در میانسالی یعنی دیدن خنده نوه ها ... عشق در میانسالی مثل یک شراب کهنه است از های و هو افتاده است ته نشین شده است لِرد بسته است از سر نمی رود از دل نمی پرد عطرش مدهوشت میکند چله نشین خانه ات میکند در میانسالی بهترین ابراز عشق شنیدن این جمله هست دردت به جانم داروهایت را به موقع خورده ا...
جایی خوانده ام پرنده ای که به روی شاخه درخت نشستههیچوقت نگران شکستن شاخه و سقوط نیستزیرا او به شاخه اعتماد نکرده بلکه به بال و پر خود اعتماد داردآن روز فهمیدم زنی که قوی است....زنی که اعتماد به نفس دارد ....زنی که میداند دویدن آهو از چشمانش زیباتر استزنی که در شرایط بحرانی زندگی همیشه یک راه دوم در آستین دارداین زن فقط میتواند یک پرنده باشدحتی یک گنجشک مادر که به بالهایش ایمان دارد نه شاخه درختان و به همین خاطر تا همیشه فانوس روشن...
زمان کند میگذره وقتی منتظری.زمان تند میگذره وقتی دیرت شده.زمان کشنده ست وقتی غمگینی.زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی.زمان بی پایانه وقتی دردی داری.زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای.توجه کن:زمان با توجه به اتفاقات درون تو می گذرهنه عقربه های ساعتپس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات روصبور باش ...هم حکمت را میفهمىهم قسمت را میچشىهم معجزه را میبینى ...
من عاشق ترین آفتاب گردانمزرعه عشق بودمکه با آفتاب نگاهتبه هر سو که می خواستیآرام آرام می چرخیدمبا هر چرخشمبا صبوری افکارت را می دزدیدمودر قلب ناباورتذره ذره خانه ای برای فردایم می ساختمو در زیر پلک های مهربانتتصویر زیبایی و معصومیتم راتا ابد حک می کردممن عاشق ترین و بی پروا ترین آفتاب گردان مزرعه عشق بودمکه یک نگاهت را به عالمی نفروختم...
در بهار شکوفه ها راگل گل برای روز مبادای خودمدر قلک انداختمقلک را در سوز سرد قلبمدر کرونا شکستمشکوفه ها یخ زدندای وای بر منروز مبادا همان دیروز بود...
دنیا نمےگذرداین ماییم کہ رهگذریم...پس در هر طلوع و غروبزندگے را احساس کنو مہربان باش،شاید فردایے نباشدشاید باشد و ما نباشیم...فراموش نکن دنیا به کام توست. پس برقص تا دنیا مجبور شود سازش را روی حرکات تو کوک کند. برقص و زیباترین رقصت را در برابر سمفونی مشکلات به نمایش بگذار...
بخند جان دلم !خنده ی تو پرتو نوری است که صبح را دل انگیز می کند؛که از درز کنار پرده ی اتاق رخنه می کند به داخل و تمام وجود آدم را گرم می کند!پس بی بهانه و بی دریغ بخند " دلیل دلگرمی من در صبح های تکراری و خسته کننده "...می شود پروانه بود و به هرگُلی نشست..اما بهتراست مهربون بودوبه هردلی نشست..!!میگویند :هر وقت دلت برای کسی تنگ شد , نگاهش کن".... نبود. , صدایش کن".... نشنید , دعایش کن . . من با سلامی ...
در شادی ها علت باشیم، نه شریک... و در غم ها شریک باشیم نه علت...دوام بیاور ...حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسیدحتی اگر از زمین و زمانه بریدیحتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .در ذهنت مرور کن ؛تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهندتمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !می بینی ؟! خدا حواسش ...
خیلی وقتها شده که ما خیری به یه نفر رسوندیم اما اگه از همون آدم ضربه ای بخوریم اول چیزی که بذهنمون می رسه اینه :«بشکن این دست که نمک نداره» یا «کلا من شانس ندارم به هرکس خوبی کردم بدی دیدم».مهربان بودن عالیه اما عالیتر اینه که از محبتی که کردیم رد بشیم.و دریافت کننده ی محبتمون را مدیون ندونیم.چون مادر اصل کاری برای او نکردیم که انتظار پاسخ از او داشته باشیم.اینکه اخلاقا، جواب محبت ،محبته درسته. اما ما با طرف مقابل کار نداریم هر کس ب...
هدفی داشته باشکه بخاطر آن بجنگی هدفی داشته باشکه بخاطرش از سختی ها بگذریهدفی داشته باش کهدر راه رسیدن به آناز زندگی لذت ببری...طعم فتح قله ها را کسی می چشد که با تمام جانش،مسیر سربالایی کوه را طی کند.بعد از آن، قله در تسخیر " اراده " اوست ....
دختر مکران کشتی سانچی است چشمان تو بمانم در تومی سوزم بگریزم ازتو می میرم !...