پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خدایااین بار به پاییز مرخصی بدهبگذار به عالم نشان دهمدر خود فرو ریختن یک مرد را...«آرمان پرناک»...
باید دمی بن بست باشی تا بفهمی که،شب گریه های مرد تنها در خیابان چیست«آرمان پرناک»...
ریختشپای قابِ گرنیکا /تکّه ها را دوباره چسباند و /« درد بودم » شبیهِ یک کودک /« مرد بودم » که پای خود ماند و ...«آرمان پرناک»...
مردها را می گویم نه نرها مَردها نمیدانم از کدام سیّاره آمده اندامّا از هَر کجا که آمده اندخوب است که هَستند ..که ته مایه بازوانشان ، امنیّت است ،که ته صدایشان بَم است و آرامش میدهد ،که ابهت دارند تا تکیه گاه شَوند ،که حافظه شان کوتاه مُدت است وزود یادشان میرودکه جنس قَلبشان مَخملی استکه آغوشِشانتمام تَرس ها را بلد است حل کند ،که جِنسشان بیشتر از پیچیدگی ،صاف و سادگیست ..که دلشان گرم به لبخند جنس زن استکه بَلدند تما...
از بین این همه پیراهن و لباستو را پوشیدم.بگو حالا که پیراهنیچگونه زخم ها را پنهان میکنیبرایم بگواز فلسفه ی اندامتاز چرایی آنهابگو کدامیک از آنهاجیب این پیراهن اندکه زندگی یک مرد را درون او جا شومو بگو کدام یک آستین این پیراهن اندکه اشک راکه غبار روی گذشته رابا آن پاک کنممرا بپوششاید آستین درخوری نداشته باشماما حواسم به عریانیت خواهد بود....
بگو که شب تاریکه دلم مرد استبگو دلم گشاده به آه و درد است بگو که کاسه صبر تو هم لبریز شدبگو گرمای امید در شب سرد است آتشی ست در دلم می سوزد بی قراربگو که دلم تا به کی در به در است نگو که برگشتن من آمدن توستبگو این بار مرگت صد در صد است...
زنهر روز همین ساعترژ لب صورتی را برای مرد می زدتا به او لبخند بزندکه مرد آرام شودکه زن زندگی اش را شروع کند......
نه مجرد ماندن افتخار است و نه متأهل بودن! آن چیزی که در هر دو صورت باید بدانی این است: «نباید اجازه بدهی خودت را از تو بگیرند.»...
مرد هاوقتی عاشق میشوندبه دنیا می آیند،و زن هاعاشق که میشوند.... میمیرند! «ویسلاوا شیمبورسکا»...
زندگی با زن شروع میشه مردن با مرد شروع میشه...
سر به روی شانه ام بگذار با من گریه کن! غصه دارد قصه ام ای یار با من گریه کن! نارفیقی می کند این روزگارِ لعنتیمی رسد پایم به چوبِ دار! با من گریه کن! سایه ای از پشت سر با خنده فحشم می دهدمی زند سنگی به من انگار، با من گریه کن!روی خوش هرگز ندید از این جهان رویای مازندگی شد مثل زهر مار! با من گریه کن! بعدها تاریخ می گوید چه دردی داشتمروس شد دنیا و من قاجار! با من گریه کن! اول هرکار با لبخند گفتم یاعلی!بغض کردم آخر هر ...
کنارِ خلوتِ یک جاده یک مردشبیهِ مرده ها افتاده یک مردخلاصه ماجرا از این قرار است ...به یک فاحشه دل داده یک مرد...
عاشق آن نیست که هرلحظه زند لاف محبت مرد آنست که لب بندد و بازو بگشاید...
رفتن آسان است و ماندن مرد می خواهد رفیقمرد میدان رفاقت،در جهان بسیار نیست...
نیما معماریان :باران آبرویم را خرید شبیه مردی که گریه نمی کندبه خانه برگشتم....
مرد گریه می کند عبارت غلط \ مرد گریه نمی کند \ را دور بیندازیم ... اصرار به حفظ باورهای غلط هیچ افتخاری برایمان ندارد .مردی که هیچوقت گریه نمی کند لزوما قوی نیست بلکه ممکن است احساسات انسانی خود را سرکوب کند و آسیب عمیق تری ببیند،اجازه دهیم عواطف انسانی وجودمان سر بر آورد و لغزش قطرات گرم اشک سنگینی اندوه را سبک و روحمان را نوازش کند ، دل است دیگر گاهی هم خلوتی و یک موسیقی ملایم برای گریه ای مردانه ضروری می شود ....
مرد گریه می کند عبارت غلط \مرد گریه نمی کند \ را دور بیندازیم .. اصرار به حفظ باورهای غلط هیچ افتخاری برایمان ندارد .مردی که هیچوقت گریه نمی کند لزوما قوی نیست بلکه ممکن است احساسات انسانی خود را سرکوب کند و آسیب عمیق تری ببیند،اجازه دهیم عواطف انسانی وجودمان سر بر آورد و لغزش قطرات گرم اشک سنگینی اندوه را سبک و روحمان را نوازش کند . دل است دیگر ، گاهی هم خلوتی و یک موسیقی ملایم برای گریه ای مردانه ضروری ترین نیازمان می شود ....
همه زن ها می توانندیک زنِ واقعى و کامل باشندیک مادرِ مورد اعتماد باشنداگر مَرد زندگىِ شانبه اندازه کافى مَرد باشد...
مردها , مظلوم ترین جنس آفریدهٔ خدایندشاید شما توی دلتان ، یا بلند بلند بخندید و بگوئید : جوک میگویی؟ یا مثلا بگوئید : مردها؟مظلوم؟ این هم از آن حرفهاست! اما راستش این است که مردها ، پشت نقاب غرور و منم ، منم شان ، گاه کودکانی معصوم و بی پناهند ، گاه عاشقانی نگون بخت ، و گاه پیرمردی تنها توی پارک ، و من فکر میکنم ، که ته ته خوشبختی هر مردی ، خندهٔ زن و بچه اش است... مردها را سخت میشود شناخت ، همه شان ته ریش ندارند ، همه شان فیتنس نیستند ، اتفاقا...
مرد گفت:اگر به این گل نگاه کنی؟زن نگاه کرد،گل آتش گرفتمرد گفت:اگر به این نسیم گوش کنی؟زن گوش کرد،نسیم دیوانه شدمرد گفت:اگرلبخند بزنی،زن لبخند زد. جهان محوشد...
تنیده شدم چون پیله به دورت من از پروانه شُدَنت نمی ترسمپرواز سهم توستمن ابریشم می شوم پیراهنی برازنده ی مردی با رسم پروانه...
این مرد بر لب گریه را خنده تظاهر می کندآیینه هم از دیدنِ حالش تحیر می کنداز بس میان کوچه ها آواره ی راهت شدهآن دوره گردِ پیر هم او را تمسخُر می کندبُغضی همیشه آشنا هر شب کنارِ سفره اش- نان شبش را در گلو انگار آجر می کندپُک می زند سیگار را شاید که آرامش کندلب های تو روی لبش... دارد تصور می کند!ذاتِ خدا داری مگر؟ دیوانگی می گیردشدرباره ی چشمان تو وقتی تفکر می کندمَرد است اما مردی اش، لِه شد به پای عاشقیدیگر از این مر...
پدرم تا دقیقه ی آخرمثل یک کوه تکیه گاهم بودرودی از عشق در دلش جاریتاجِ سر بود و پادشاهم بوددر کلامش خلوص پیدا بودهمّتش کوه را تکان می داداز نگاهش بهار می روییدتا نَفَس داشت بوی نان می دادمهربان، بی ریا و عاشق بودمثلِ یک مرد زندگی می کردمعنی ِغُصّه را نمی دانستبا غم و درد زندگی می کرددرد را در وجود خود می ریختاو دلی داشت مثل آیینهپرتلاطم کریم و بخشندهمثل دریا بزرگ و بی کینهدر غروبی به وسعت پاییزناگهان رفت ...
پدرم،،، شاعر نیست...رنج هایش را اما می گِریَد، می مویدبا خودش زمزمه هم گاهی دارد از زمان هائی خوب پدرم،،، شاعر نیست!ولی از وزن \جدائی ها\ آگاه است صاحب دفتر و دیوانی از\\اشک\ استپدرم می داند، می داند؛(درد)هم قافیه ی (مرد)ست سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
پدر...!تنها یک نام نیست...مردی است که چرخ یک زندگی را با تمام سختی هایش میچرخاند ...یک کوه است...کوه استقامتی که بودنش، عجیب دلت را قرص میکند...!...
در چشم من تو زیباترین مرد جهانی و ( تو ) را یک جور خاص دوست دارمروزت مبارک قشنگترین دلخوشیه زندگیم ...
زنانگی میکنم برای مردی که در روزگار نامردها با تمام وجود برایم مردانگی میکند ... روزت مبارک بهترین اتفاق زندگیم...
در چشمِ من آیینهٔ ایثاری توای مردترین مرد ، فداکاری توبرنامِ تو سوگند و به پاکیِّ کلامگرعشق بخوانمت سزاواری توس.خیرالهی(دلارام)...
یکی از دور یه پدر رو ببینه میگه:" کمرِ خم شده یِ یه پدر از سن و سالشه ".یکی دیگه میگه:" نه، از درد و رنج و تلاششه ".اما من میگم:" از سنگینیِ صفاتِ نابشه ".یه مرد از وقتی که پدر میشهفداکارتر، باثبات تر، مهربون تر و شکننده تر از قبل میشه!.و این اُستواری و گذشت و مهر، همیشه روی کولش هست!و رفته رفته شونه هاشو تکیده میکنه و کمرش رو خمیده!.الهی که تا به ابداین کول برِ عاطفه و سخاوتبه سلام...
یک عمر به خانه ،زندگی آوردی ! با معجزه هر مسئله را حل کردی! من با نفس تو زنده هستم، بابا! پشتم به تو گرم است که خیلی مردی!...
چه با حوصله و مردانه موهایم را می بافی ......
تمام دنیای من ، دست هایی ست که مرا نوازش کند و موهایم ببافد ، چشم هاییست که با عشف به من بنگرد و چشمانم را در آن ببینم ، لب هاییست که عاشقانه مرا ببوسد و حرف هایی از ته دل به من بگوید و موهاییست که وقتی روی پایم سر نهاده ای دستم را لا به لایش فرو ببرم و آنها را با اعماق وجود لمس کنم ...من یک دخترم ، همین دلخوشی ها برایم کافیست ...فردوسی...
زن ها ، ضعیف نیستند ، ظریف اند ، و خاصیت زن بودن است این ظرافت...زنانگی زن ها را زیر لباسشان جستجو نکن ، آناتومی را با زنانگی اشتباه نگیر لطفا!از انگشت کوچک تا آرنجش را طلا نگیر و با افتخار باد نینداز توی غبغبت که «بله ، حالا دیگه شما از همه خوش به حالتری» ، زن لطیف و ظریف را با ویترین طلافروشی اشتباه نگیر!تمام زندگیت شده کار ، مهربان جانم ، زن غذا و لباس میخواهد ، درست ، ولی اولویت خواستنش توجه است ، توجه!زن خوشبخت یعنی زنی که آخرین گریه...
همه ی زنان دنبال یک پناهگاهند، آغوش مردی که دوستش دارند یا خانه ی مردی که دوستش ندارند و پیراهن دلتنگی شان را آویزان، زیر آفتابی که پیراهن تو را هم خشک می کند. آغوش هر زن زیبایی، امن ترین جای دنیاست برای مردانی که تازه از جنگ برگشته اند و تنهایی شان را با ته مانده های سیگار زنی زیبا دور می ریزند، اما همه ی زنان هنگام تنهایی شان، به چیزهای ساده و معمولی پناه می برند، به آینه ی کوچک شان، شانه ی چوبیشان و هر روز موهایشان را شانه می کشند، به یاد مردی...
وقتی که تنهایی دلت یک مرد می خواهدسنگ صبوری محرم و همدرد می خواهدهنگام خشم و فاجعه - در قلب اقیانوس -یک مرغ طوفان زاد و دریاگرد می خواهدمغرور هستند و قوی زنهای با احساسزن بین قلب و عقل شهرآورد می خواهدچون تشنه ای تنها در این صحرای بی پایانتنها فقط یک جرعه آب سرد می خواهدوقتی به تاریکی و تنهایی گرفتاریآزادمردی عاشق و شبگرد می خواهدآه از دلِ وامانده در سلول تنهاییجان را تهی از عاشق توزرد می خواهدآذر رئیسی...
دلیل شیدایی یک زن زیبابی یک مرد نیستیک مرد همیشه زیباستوقتی زخمهای دل مجروح زنی را می بوسدنسرین بهجتی...
همیشه تو تصوراتم مرد با غیرت مردی بود که اگه یه نفر چپ بهم نگاه میکرد، عربده میزد و حکم مرگِ طرفو صادر میکرد اگه یه تارِ موهامو مردی جز خودش میدید سرم داد میزد: بپوشون اون لامصبارو... اگه مانتوم یه ذره کوتاه بود دعوام میکرد و مثه پسر بچه ها باهام قهر میکرد... و خیلی چیزای دیگه... اینا غیرت هست،دلگرمی میده، ذوق میدوئه زیر پوستِ آدم، اما تو دراز مدت خسته ت میکنه... غیرت رو بد برامون تعریف کردن! غیرت فقط صدا کلفت کردن و...
ماندن "مرد" می خواهد.پشتِ کسی که آمده ای و اهلی اش کرده ای را دم به دقیقه خالی نکردن "مرد" می خواهد.مردانگی به منطقی بودن نیست.عشق و عاشقی کردن "مرد" می خواهد.احساس امنیت "مرد" می خواهد.شانه شدن برای دلتنگی های زنی که دوستت دارد "مرد" می خواهد.مردانگی به موهای سفید کنار شقیقه ها نیست.مردانگی اصلا به مرد بودن نیست!ماندن "مرد" می خواهد.ساختن "مرد" می خواهد.بود...
دنبال مردی میگردمکه وفاداری را بلد باشد،مردی که با داشتنش خوشبختی از سروکولمان بالا برود و غم توانی برای از پا درآوردنمان نداشته باشد..پابه پای شیطنت هایم بیاید و هم قدم خیابان گردی هایم شود،صدای خنده هایمان شود حلاّل مشکلاتمان و موسیقی باهم بودنمان را هرلحظه در بانگ قلبِ عاشقمان پخش شود.پی مردی می گردم که تعهدش قلبی باشد وسرتیتر شروع زندگیمان عشق باشد وبس...دلم می خواهد روزی از آن خانواده هایی باشیم که بارانِ شادی کرور کرور بر سر...
اگر روزی قرار باشد برای ادامه ی زندگی مجبور به انتخاب مردی باشم، مردی را انتخاب خواهم کرد که شبیه هیچکدام از اطرافیانم نباشد!خودش باشد و بس... مردی که جرئت کند خودش بماند، میتواند یک عاشق واقعی باشد!مثلا آنقدر درگیر کار و زندگیمان باشد، که گاهی تولدش را فراموش کند و شب که خسته به خانه کوچکمان بر میگردد، با دیدن کیکی که خودم درست کرده ام و بادکنک های رنگی دورش، غافلگیر شود و همینقدر ساده، بتوان اورا خوشحال کرد...لا به لای مشغله های روزانه اش...
زن ها نیاز به یک کوه دارندتکیه گاهی محکم میخواهنداحترام میخواهندکسی را میخواهند تا قدر دان زحماتشان باشدکسی را میخواهند تا دوای دردشان باشدکسی باید باشد تا در مواقع حساس سرشان را روی شانه آن بگذارندتمام این ها را که با هم جمع بزنید،می شود " مَرد "مانی دانته...
مریم باشد یا رز سرخگلایل باشد یا یاس بنفشفرقی نمی کند.زیباترین گل ها، گل های بازیگوشی اندکه در انتظار آمدن زنیدر پشت یک مرد پنهان می شوند!...
دستش را بگیرنوازشش کندعوتش کن به یک رقصحواست باشددنیای یک زن هیچ وقت خبرتنمی کند!!به مردی که زبانِ سکوتِ زن رابفهمدباید گفت خدا قوت...
مامانم میگه مرد اونیه که چشمش دنبال زن و بچه مردم نباشه، خوب کار کنه و تن پرور نباشه. صدای عربده ش چهارتا خونه اونورتر نره و از غذا ایراد نگیره. مرد باید صبح زود بره سر کار و شب برگرده خونه. به نظر مامانم مرد شبیه بابامه. مقتدر ولی مهربوندوستم میگه مرد باید جذاب باشه، قد بلند و ورزیده، صدای خش داری داشته باشه و موقع حرف زدن یه ابروشو بده بالا و همیشه با لنکروزش بیاد دنبالت ببرتت خرید! دوست من تو رویاهاش دنبال یه مرد اینجوری میگرده.خواهرم میگه...
مامانم میگه مرد اونیه که چشمش دنبال زن و بچه مردم نباشه،خوب کار کنه و تن پرور نباشه. صدای عربده ش چهارتا خونه اونورتر نره و از غذا ایراد نگیره. مرد باید صبح زود بره سر کار و شب برگرده خونه. به نظر مامانم مرد شبیه بابامه. مقتدر ولی مهربوندوستم میگه مرد باید جذاب باشه،قد بلند و ورزیده،صدای خش داری داشته باشه و موقع حرف زدن یه ابروشو بده بالا و همیشه با لنکروزش بیاد دنبالت ببرتت خرید ! دوست من تو رویاهاش دنبال یه مرد اینجوری میگردهخواهرم میگه مر...
ساقیِ عشقِ تو ما را به زبانِ شیرینشربتی داد خوش و شورِ تو درما افگندعاشقِ رویِ تو از خلق بوَد بیگانهمرد را عشقِ تو از خویش ببُرّ َد پیوندگر بَرو عرضه کنی هشت بهشت اندر وینکند بی تو قرار و نکند جز تو پسندهر که را عشقِ تو بیمار کند جانش راندهد شهد شفا و نکند زهرِ گزند...سیفِ فرغانی...
پاییز آمد، با خودش یک مرد را بُردیک عارف ویک عاشق شبگرد را بردپاییز صد ها خاطره از آن صدا داشتیک حنجره از غصه و پر درد را بردپاییز آمد شیشه ی عطری که هرباربا عطر خود مدهوشمان میکرد را برداو هدیه ی پاییز بود و مِهر،بان بودپاییز آنچه با خودش آورد ،را بردما مانده ایم و حسرت آن گل که پاییزهرگز نمیشد رنگ و رویش زرد را بردپاییز یا فصل خزان با مرگ آمددر بین این نامردمان یک مرد را برد...
پنجره باد می زایددیوار، زنداندر، رفتنتابستان، پاییزپاییز، جاده را مچاله می کندزیرِ سر می گذاردبه خوابِ زمستانی فرو می رود؛در میانِ قدم هایِ آشفته یِ یک مردجاده را بهمن دود می کندبهار، سقط شددر و پنجره، دیوارجاده، دودوَ پاییز اسیر خواب زمستان ماندبانوی روزگار،دیگر جوان نیستبرای مردِ سرنوشت یک زنِ جوان پیدا کنید !شاید \بهار\ دوباره متولد شد...شیوا احمدی الف...
پای دلدادگی که میرسدباید پای خواستنت به ایستیآنقدر مردانه پای دوستت دارم گفتن هایت به ایستیکه هیچکس نفهمد پشت این همه یکدندگی یک دختر است با تمام ظرافتشو پشت این نگاه مهربان یک مرد است...
جمعهدختریستکه هیچ مردیمویشرا نبافتهجمعهمردیستکه سیگار میکشدو دکمهلباسش راجا به جامیبندد...