جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
خدایا برای آدمهای این دوره زمونه کاسه صبر جواب نمیده باید به جاش یه لگنی یا قابلمه ای که ظرفیت بیشتری داشت در نظر میگرفتی!!!...
وقتی پدر ۵۰ ساله ای از پسر پانزده ساله اشمی خواهد که دو سال دیگر صبر کند تا صاحب اتومبیلی برای خودش شود،این فاصله ی ۷۳۰ روزه،فقط ۴ درصد عمر پدر را تشکیل می دهداما این دو سال، ۱۳ درصد از عمر پسر را در بر می گیرد.پس عجیب نیست اگر برای پسر،این مدت، سه یا چهار بار طولانی تر باشد.به همین صورت، دو ساعت از زندگی یک کودک ۴ ساله، مساوی است با دوازده ساعت از زندگی مادر ۲۴ ساله اش یعنیاگر از کودک بخواهیم که برای گرفتن یک آب نبات، دو ساعت ص...
صبر مرا به خنده ی خود امتحان مکن.حجت اله حبیبی...
کوه ها رازهایی را می دانند که ما باید بیاموزیم. این ممکن است زمان ببرد، ممکن است سخت باشد، اما اگر به اندازه کافی صبر کنید، قدرت یادگیری را پیدا خواهید کرد....
ای بانوی رنجهاای لطیفِ همیشه سخت...چگونه توانستی تا آن بلندای بکرِ،قله های صبر و شهامت را فتح کنی؟به کدام ارتفاع از خوشبختی پرچم آویخته بودی که دردهایی آنچنان بزرگ رااینچنین کوچک دیدی؟بهزاد غدیری...
چشمان سیاهت ، مرا می بردغنچه لب هایت ، مرا می بردوقتی که آه میکشد لبهای توپس لرزه ی آهت مرا می بردتمام جاده ها از برف پر شدتمام گوش ها از حرف پر شدبیا عشقم به فریاد دلم رسکه صبرم سر رسید ظرف پرشد...
اصلا ب کسی چه من وتو درتب عشقیمما پایه ی هر روز هم و هر شب عشقیماصلا به کسی چه دل ما تاب ندارددر موج زمان حسرت قلاب نداردماه بغلی چشم عسلی دختر کوفیمن مثنوی گیجم و تو کل حروفی من منتظرت میشوم از پارک بیایی با کفش طلا و بدن مارک بیاییمن منتظرت میشوم ازبسکه توخوبیدر را تو بخواهی تو بیایی تو بکوبیدور و بر موهای مِشت ببر زیاد استمن منتظرت میشوم این صبر زیاد استمن منتظرت میشوم از خانه بیاییبا موی پریشان شده دیوانه بیایی...
تمام راه ها از برف پر شد تمام گوش ها از حرف پر شدبیا ای تو دلیل بودن مندگر صبرم سر آمد ظرف پر شد...
بگو که شب تاریکه دلم مرد استبگو دلم گشاده به آه و درد است بگو که کاسه صبر تو هم لبریز شدبگو گرمای امید در شب سرد است آتشی ست در دلم می سوزد بی قراربگو که دلم تا به کی در به در است نگو که برگشتن من آمدن توستبگو این بار مرگت صد در صد است...
آن زمان که رقم سِنّ امان با انگشت هاییک دست شمارده میشد نهایت تجربه امان از صبر همان چند دقیقه ای بود که برای بیرون رفتن و آماده شدن اتلاف میکردیمیا در انتظار آمدن میهمان ها و باز کردن کادوهای تولد میماندیمشایدهم سخت ترینِ صبر ها همان زمان هایی بود که بعد از خرید عید به استقبال ساعت تحویل مینشستیماماامروزه تعریف هرکدامِ ما از صبر شاید سخت پندار تر و غریب تر باشد انتظار هیچوقت با آدمی سازگاری نداشته وهر دوری که در پی خورشید میگردیم...
انچه بذر رنج کشیدن در دل وجودمان میکارد، بی شک اگر در دستانمان داس بزرگه سخت جانی، ببیند با توان بیشتر از درد های خلق کرده اش تنمان را میخوراند، آدمی اگر به مثال طفل محکم نفسی که هنگام زمین خوردن اطراف را نگاهی سرسرانه کرد و با تکاندن تنش زمین خوردنش را در میان استحکام وجودش پنهانید، برابر اجبار زمین چنین نشان دهد، که هیچ چیز قابل ورود به احساساتش نیست، کائنات درد پران عمق زجرش را به تمامش تزریق میکند. از قوانین دنیوی و پس...
دلتنگی من صدا ندارد اصلا..راهی است که انتها ندارد اصلا ..گفتی غم تازه ای برایم داری این خانه پر است جای ندارد اصلا...
دل تنگ می شودو من در خفقان دلتنگی نفس می کِشمو در نهایت نفس مرا می کُشددل که تنگ می شودجا برای صبر نیستدل تنگ می شود و من در اندیشه ی سودای تو به تنگنا می آیمدل تنگِ من، رحمی بورزشاید که چاره ای باشد تا خلع سلاحت کنمشاید روزی در همین نزدیکی ها دیداری باشد دوبارهسخنی باشد ترانهآغوشی باشد یگانه بوسه ای باشد سمانه...
سخت ترین انتظار اون زمانی هست که منتظر برگشتن چیزی یا کسی هستی که سخت به دستش اوردی ولی آسون از دستت رفته بی دلیل بی خبر بدون نشونه سخت ترین انتظاره چون عقلت میگه برگشت غیر ممکنه ولی ته دلت هیچ وقت نمیخوای باورش کنی و فقط میتونی تا آخر انتظار بکشی ......
ای که مشتاق منزلی، مشتاب پند من کار بند و صبر آموز اسب تازی دو تگ رود به شتاب و اشتر آهسته میرود شب و روز...
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجورساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می کند بدجورمن کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارمیک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می کند بدجورجنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می بازیمپسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می کند بد جورمثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا رابس که حوا ، هوایی اش کرده ، پدرم درد می کند بدجورهرچه کوه بزرگ می بینی ، همگی روی دوش من هستند...
ماه هیچ وقت پشتِ ابر نمی مونه،هموطور که روز بدونِ طلوعِ خورشید،رنگ و رو نمی گیره!،بهت قول میدم که این روزای پُرازابهام بزودی تموم میشه!پس اُمیدِتو ازدست نده وُ صبر داشته باش.نویسنده:مهدیه محمدیان...
این جور که می بریم تا کیوین صبر که می کنیم تا چند؟...
منشین ترش از گردش ایام که صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد...
آرنولد گلاسو:کلید بسیاری از کارها صبر است. جوجه با صبرکردن به دست می آید نه با شکستن تخم مرغ....
حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هستصبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟...
خدایا...🪐خدایا تحمل سختیا با من آخرش با تو...🌱🌸...
باشد کھ از پسِ صبرِ بی صداۍ ما بخندد بهرِ ما روزگار . . 🪴...
منتظر ماندم تا قدم به زندگی ام بگذاری. صبر کردم تا یخ غریبگی ات آب شود و گرم بگیریم. صبوری کردم تا علاقه مان دو طرفه شود. تحمل کردم تا علاقه ات را به زبان بیاوری. منتظر ماندم تا مرا لایق اهمیت دادن بدانی. صبر کردم تا برایم وقت بگذاری. ماندم تا بعد از اتمام دغدغه های کاری ات؛ خبری از زندگی ام بگیری. منتظر ماندم تا حال جسمی بهتری پیدا کنی و حالم را بپرسی. من مدت ها برای هرچیزی که تو را شاد می کرد چشم انتظار نشستم؛ ...
شود سبز باغ امیدت صبر داشته باش....
من اختیار نکردم پس از تو سادات دگربه غیر غم که آن هم به اختیارم نیستبه رهگذر تو چشم انتظار خاکم و بسکه جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست...
فراقم سخت می آید ولیکن صبر می باید که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم...
پیروزی از ان کسی است که صبور باشد هر چند که زمان ان طولانی شود...
نامش را گذاشته ام صبرِ غم انگیز؛نام تمام روزهایی که با اشتیاقی ناب، وصال می خواستیم اما به فراق گذشت و بعدترها ما نفس بریده تر از آن بودیم که رسیدن خوشبختمان کند!نام تمام روزهایی که قرار بود جوانی کنیم، جاهل باشیم، کفه ی کارهای احمقانه مان سنگین تر باشد اما گوشه ای نشستیم و به غریب ترین شکل ممکن، طوری که حتی عزیزترین هایمان ندیدند، پیر و پیرتر شدیم و آن روز خوبِ بعد از شب و روز درس خواندن ها، میهمانی نرفتن ها، اشتباه نکردن ها، هنوز هم که هن...
صبر رو در کوچه های انتظار دیدم ..امید رو در مسیر نگاه تو دیدم .....
برایم کمی غوره بیاور ،زود باش ،صبر من زبانزد عام و خاص شده میخواهم حلوا درست کنم با صبرم از غوره هامن از اخلاق ترشت با صبرم این حلوا را ساختم ،غوره که ترشی ندارد...
صبر از من رفتچون پروانه ای از پیله ی خود(فروغ گودرزی)...
از روزگار آموختم که باید صبر کرداز صبر آموختم که باید صبر کردصبر......
پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد.برشی از نامه ی نیما یوشیج به همسرش عالیه جهانگیر...
باور نمیکنم خدا به کسی بگوید:" نه...! "خدا فقط سه پاسخ دارد:١- چشم....٢- یه کم صبر کن....٣- پیشنهاد بهتری برایت دارم....همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو... شاید خداست که در آغوشش می فشاردتبرای تمام رنجهایی که میبری صبر کن!صبر اوج احترام به حکمت خداست...
بهر دلم که درد کش و داغدار تستداروی صبر باید و آن در دیار تست...
من آن کوهم که یک شبدر غم هجرت فرو ریخت ......
صبر کردن اوج احترام به حکمت خداوند است...
به لب آورده جانم را، سکوت و صبر و تنهاییکه از هر گوشه ی چشمم ،سرازیر است دریایی!...
نه صبر هست ما را، نه دل، نه تاب هجرانماییم و نیمه جانی، آن هم به لب رسیده...
دلم بردی و آنگاهی به پندم صبر فرمایی...
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتدتو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم...
صبر کن،صبر،به دستان اقاقی سوگندو به سوسوی کم نور چراغی سوگند که همین روزنه ما را به ره نور برد تا به اسرار شب مستی انگور برد...
صبر هیچ کس را به امتحان نکشیدصبر ایوب ها هم در یک شب تمام می شودآدم صبور هم روزی می رودروزی از تمام داشته هایش دست می کشدو میل سفر می کندسفری که خودش باشد و دلشخودش باشد و فریادشخودش باشد و گودالی از تهی هاکه خود را در آنجا غرق کندصبر ایوب ها هم روزی تمام می شودرعنا ابراهیمی فرد...
تا قوت صبر بود کردیم دیگر چه کنیم اگر نباشد...
آنقَدَر صبر بِکردم که دِگَر کاسه صبرم؛به سخن آمد و گفتا که مگر ایوبی؟!ع.موسوی...
صبرم از پای درآمد، تو مرا دست بگیر...
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است...
🍂صبوری کن؛همه چیز را به زمان بسپار!..وقتش که برسدزخمِ روی انگشتت پیوند میخورد.ریحان های ترِ روی بام، خشک میشوند.وقتش که برسددانه آفتابگردانی که کاشتی،به عشقِ خورشید، سرش را از خاک بیرون میاورد....وقتش که برسد،کسی می آید که دستانت را محکم میگیرد و با کمال میل تا آخر دنیا با تو خواهد آمد...میدانی؟!میخواهم بگویم صبوری کن.به معنای واقعی جمله،همه چیز را به زمان بسپار.دستانت رازخمِ تازهء روی انگشتتریحان های تَرِ روی با...
جواب همه سوالهای زندگیمون رو حافظ با همین مصرع داده:\ آری شود ، ولیک به خون جگر شود \...