پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنمو اندر این کار دل خویش به دریا فکنماز دل تنگ گنهکار برآرم آهیکآتش اندر گنه آدم و حوا فکنممایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاستمیکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنمبگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاهتا چو زلفت سر سودازده در پا فکنمخوردهام تیر فلک باده بده تا سرمستعقده دربند کمر ترکش جوزا فکنمجرعه جام بر این تخت روان افشانمغلغل چنگ در این گنبد مینا فکنمحافظا تکیه بر ایام چو سهو...