پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
می اَرزد آن شراب لبانت به جان منمیخواهم از خدای لبت باخبر شومتا چندَم از حلاوت عشقت حذر کنم؟باید به اعتبار تنت معتبر شومبا عشق تو تمام غمم در اسارت استبا واژه و هجای تو شب را غزل کنم!امشب در امتداد شرابم چه میکنی؟میخواهم این شراب و غزل را بغل کنماز حسّ تو هوای تنم تازه میشودناممکنم ، که آمدنت ممکنم کندمن کافرم و طعمِ نمازم لبان توستمیخواهم آن گناهِ تنت مومنم کندآغوش تو برای جهانم مُقدَّر استاز مرز من گذر کن و در ک...