پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ای عشق! تو که قصّه و افسانه نبودیدر چشم من این گونه غریبانه نبودیآن قدر که من عاشق و مجنون تو بودملیلی من ِبی کس و دیوانه نبودی هم در دل من بودی و هم درد دل من!در خانه ی من بودی و همخانه نبودی من مرغک بی بال و پری بودم و افسوسهم دام بلا بودی و هم دانه نبودی بیهوده نکش بر سر من دست نوازشتو موی پریشان مرا شانه نبودی دشمن نکند با دل من آنچه تو کردینفرین به تو ای دوست، تو بیگانه نبودی!از پیله ی ابریشم من حلّه نبافی...