پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر کجا معشٖوقی از آزار لذت می بردعاشقی از ذلت اصرار لذت می برداز وجود پیرهن پیش تو لذت می برمهر قدر زندانی از دیوار لذت می بردلحظه ای بنشین خودم دورت بگردم حظ کنینقطه از حیرانی پرگار لذت می برددل همین که دوستت دارد همین که نیستیبارها می میرد و هر بار لذت می برددرد دوری، درد دوری، درد دوری، درد عشقآخ، با این دردها بیمار لذت می برددوست دارم گریه کردن را برای شانه اتآدم دیوانه از این کار لذت می برد...
هر زمان یک جور باید عشق را ابراز کردچون تو که هر بار دل می دادی و این بار،سر...