سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
یادش بخیر کودکی ام را که باد بردعشق و غم عروسکی ام را که باد بردپشت دریچه بودی و یادش بخیر بادآن بوسه های دزدکی ام را که باد بردیادش بخیر حوض و حیاط و ستاره هاآن جامه های پولکی ام را که باد بردافسرده می شوم شب یلدای من کجاسترویای ناز و پوپکی ام را که باد بردهیک شب پدر ستاره شد و رفت تا خدامادر گریست کوچکی ام را که باد برد...یکباره من بزرگ شدم با غمی بزرگیادش بخیر کودکی ام را که باد برد...
عشق من جهان همیشه با تو یار نیستنام و کام با تو روی یک مدار نیستخوب بوده ای تو بد نبوده ای ولیطبع روزگار با تو سازگار نیستهیچ گاه طالع ات و انچه سهم توستغیر زخم های سرخ بیشمار نیستروی صندلی کنار میز تو کسیتا ابد رفیق راه ماندگار نیستانچنان عظیم هست نام گل که خارروی ساقه هاش خار هست و خوار نیست...