میری آرایشگاه می بینی مو ریخته رو زمین... میری خیاطی می بینی پارچه و نخ ریخته رو زمین... میری تعمیرگاه میبینی پیچ و مهره و آچار... ولی میری بانک هیچی رو زمین نمی بینی، حتی خودکارشونم با نخ بستن
غمگینم مث مادری که از آرایشگاه اومده خونه میبینه ابروهای پسرش قشنگ تر از اون شده