غزل جان بانو جان یک ترانه به تو بدهکارم ، یک نقاشی کوچک ، یک چاقوی دست ساز ، چند تا گل سرخ و یک گلدان سفالی بی نقش و نگار و یک شال هزار رنگ پر نقش و نگار ، یک سفر و یک دل سیر رقصیدن در صحرا...
بانو جان نام تو را صدا می زنم بوسیدنت پیشکش نبوسیده قلب جهانم می ایستد ️️️
باور کن بانوجان... اگرکسی عاشقانه دوستت داشته باشد و از دل و جان بخواهدت نه میرود و نه میگذارد فکررفتن به سرت بزند... .