شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
همیشه لحظه ی بوسه از آن لبهای قاجاریتو ژست خواب میگیرىّ و میدانم که بیداریو یا من در خیال و خواب پندارم که میبوسملب معشوقِ خوابی را که بیدارست انگاریتو را دارم خودم را نه، مرا داری خودت را نهتمام شهر میخندد بر این بی خویشتنداریتو را هر روزِ هفته در خیالم عشق میبازمتویی که فرق داری با زنان جمعه بازاریتمام لات های پامنار و سبزه میدان راحذر دادم که آسوده قدم در کوچه بگذاریبیا آزاد با من دور آزادی قدم بردارکه یوسف را ب...