یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
زُمُرُد به خدا گفت: من بی اندازه دوستَش دارم، می شود بی آنکه مرا در زیر ِ پاهایش پایمال کند در جلوی چشمانش قرار دهی تاروزی من اورا به #دولت بِرسانم؟!خدا گفت: #توزیباترین و گرانترین سنگ ِ عالَمی!ارزش و بَهایَت را فهمیدن کار ِ هر رهگذری نیست! کسیکه ذات و چشمانش مشکل دارد وتمام ِ وجود ِ تنوع طلبَش آلوده است و فرقِ زُمرُد با سنگ های رنگارنگ ِ معمولی و بی ارزش را نمیدانَد ، لایق ِ تو نیست!زُمُرد باشنیدن ِ حرف های خداوند ِ عظیم،از باد خواست ک...