شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
دلتنگ توأم پدر و قطره قطره ی اشکمدانه دانه ی پرنده هایی ستکه از قفس دلمرها می شوند چیزی در درونمفرو می ریزدخالی می شومشور می گیرممست می شومعشق می نوشم و در نزدیک ترین دورِ دنیاهمین جادر حصار بی قراری های هر روزمتو را نفس می کشم روزت مبارک پدر...