جذامیان به ناهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند . حلاج برسفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد . جذامیان گفتند : دیگران بر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند حلاج گفت: آنها روزه اند و برخاست. غروب، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه...