گفتی : بخند و شاد باش و بگذر از این عشق گفتم که خندیدن به چشم تر نمی آید
برخیز ببین چشم جهان سمت تو بیدار نشسته تا صبح شود چشم امید همه از خواب برآرد
اصلا توقعم به تو در حد عشق نیست یک لحظه در کنار تو بودن غنیمت است
هر کجا از عشق گفتم ، سنگ بی مهری زدند مردمان این زمانه دل نمی فهمند چیست
یک شب ، کمی آهسته گفتم دوستت دارم از بعد آن ، دیگر صدایم در نمی آید