ساختن دنیای خود در هر نوع هنری، شهامت می طلبد.
چیزی به اسم زمان حال وجود ندارد. تنها آیندۀ نزدیک و گذشتۀ اخیر وجود دارد.
زمان کمیاب ترین منبع است و تا زمانی که آن مدیریت نشود، هیچ چیز دیگری را نمی توان مدیریت کرد.
دعاهای مادرم همیشه من را دنبال کرده اند. آنها همیشه به زندگی من چسبیده اند.
تنها پادزهر برای رنج روحی، درد فیزیکی است.
جنگ ها هیچ وقت به کسی آسیب نرسانده اند به جز کسانی که کشته می شوند.
هر چه بیشتر می خواهم چیزی را به انجام برسانم، کمتر اسم آن را کار می گذارم.
به محض اینکه به خودت اعتماد پیدا کنی، خواهی دانست که چطور زندگی کنی.
هر هنرمندی در ابتدا یک آماتور بود.
من همیشه زنان بیوۀ بچه دار را استخدام می کردم، چون که آن ها مجبور بودند کار کنند و هیچ مسخرگی در کارشان نبود.
فقط یک سگ نادان به سوی پرنده ای در حال پرواز پارس می کند.
من از هر دقیقۀ تمرین متنفر بودم، ولی به خودم گفتم: تسلیم نشو. الان رنج بکش و بقیه عمرت را مثل یک قهرمان زندگی کن.
من مشکلات زیادی در زندگیم دارم، ولی لب هایم از آن ها بی خبر هستند. آن ها همیشه لبخند می زنند.
در مورد اشخاص کمتر کنجکاو و در مورد ایده ها بیشتر کنجکاو باش.
هرگز احساساتت را برای کسی هدر نده که برای آن ارزش قائل نیست.
به همسایگان خود سنگ پرتاب نکن اگر پنجره های خودت هم شیشه ای هستند.
رویاهای خود را باور داشته باش و اینکه همه چیز امکان پذیر است.
پیرتر که می شوی، متوجه می شوی که دو دست داری. یکی برای کمک به خودت، یکی برای کمک به دیگران.
من معتقدم که فکر انسان یا جامعه انسانی نباید به بخش های محدودی به نام اجتماعی، سیاسی و مذهبی تقسیم شود. تمام اعمال و عکس العمل ها به یکدیگر وابسته اند.
آن عشق در نگاه اول، در نگاه آخر، و در هر نگاهی بود.
ای کاش پول ما را تبدیل به کسی که هستیم نمی کرد. ای کاش می توانستیم جامعه را به عقب برگردانیم.
DNA مثل یک برنامۀ کامپیوتری است ولی بسیار پیشرفته تر از هر نرم افزاری که تاکنون ساخته شده است.
من مطمئن نیستم که واقعا وجود داشته باشم. من تمام نویسندگانی هستم که خوانده ام، تمام آدم هایی که ملاقات کرده ام، تمام زنانی که دوستشان داشته ام؛ تمام شهرهایی که دیدن کرده ام.
من به عنوان یک استندآپ کمدین کارم را شروع کردم. مردم حرفم را باور نمی کنند وقتی این را به آنها می گویم. من در کمدی بود که خود را شناختم.