شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مُردم از درد و به گوش تو فغانم نرسیدجان ز کف رفت و به لب رازِ نهانم نرسیدگرچه افروختم و سوختم و دود شدمشِکوه از دستِ تو هرگز به زبانم نرسیدبه امید تو چو آیینه نشستم همه عمرگردِ راه تو به چشم نگرانم نرسیدغنچه ای بودم و پرپر شدم از بادِ بهارشادم از بخت که فرصت به خزانم نرسیدمنِ از پای در افتاده به وصلت چه رسمکه به دامانِ تو این اشکِ روانم نرسیدآه!_آن_روز_که_دادم_به_تو_آیینه_ی_دلاز_تو_این_سنگدلی_ها_به_گمانم_نرسیدع...