گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد
هرچه پل پشت سرم هست خرابش بنما تا به فکرم نزند از ره تو برگردم...!
آشنایا ! گله دارم ز تو چندان که مپرس ...
از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم
کجا رواست که از دستِ دوست هم بکشد ! دلی که این همه از دستِ روزگار کشید؟
چشم من سوی لب بسته ی یک تصویر است..
شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو...
در انتظارِ تو چشمم، سپید گشت و غمی نیست اگر قبولِ تو اُفتَد فدای چشمِ سیاهت!
یک نظر دیدم و تاوانِ دو عالم دادم ...
یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم از دل نرود هر آنکه از دیده رود..!_
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی...
صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ایست..
بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
آگَه از دردِ دلم، زان عشقِ جان فرسا نبود
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد .
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست درد آن بود که از پا درمان من بیفتد یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست دردانه ام ز چشم گریان من بیفتد...
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
از عشق من به هر سو در شهر، گفتگوییست من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد!!
شهریارا غزلت خوانده غزالی وحشی... بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم !
بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید داستان غم دوشینه فراموش کنیم
با عقل، آب عشق به یک جو نمی رود بیچاره من! که ساخته از آب و آتشم
از همه سوی جهان جلوه ی او می بینم..
چند است نرخ بوسه به شهر شما که من عُمری است کز دو دیده گهر می شمارمَت!
مائیم و تو ای جان که جِگر گوشه مایی... ️