جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
چه دردی است در میان جمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستنبرای دیگران چون کوه بودن ولی در چشم خود آرام شکستنبرای هر لبی شعری سرودن ولی لبهای خود همواره بستنبه رسم دوستی دستی فشردن ولی با هر سخن قلبی شکستنبه نزد عاشقان چون سنگ خاموش ولی در بطن خود غوغا نشستن به غربت دوستان بر خاک سپردن ولی در دل امید به خانه بستن به من هر دم نوای دل زند بانگ چه خوش باشد از این غمخانه رستن...