من غبارآلود هجرانم ، تو اما مدتى ست عهده دارِ آن نگاهِ لرزه افکن نیستى
مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من...
بی علت و یکباره دلم خون نشد از دوست نومید شد از وصل، همین کم سببی نیست
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را... برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را...!
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را..!