کجا دیده فلک چشمی چو چشمانه تو شهلا را کجا کی میتواند دست یابد لعبت ما را
تمامه دیده ها دل از نگاه ماه برگیرد چو او در قطره ای ببیند جماله چون زلیخا را اگر بر انجامش نازد فلک روزی هزاران بار که الحق هیچ نتواند بیابد چون تو بیتا را
نریز ای شیرین به کام این عطر گیسویت رود دینش هر آن کس دیده آن موی دل آرا را غرور آن پلنگی که زمین لرزیده از گامش به پای عشق میریزد چون بیند ماه شبها را
ز ترس آهنگری که ماه روی تو بیند نگاهم میزنی هر چند به روید گر سرا پا را
زدی دار گل و گلشن مرا معذور میداری بهشت آید پدید چون میگذاری هر کجا پا را
چو تیشه در کف فرهاد و جان بر کف مرا خواهی به پای بیستون وا کن حجاب از روی مهسا را اگر بر انجامش نازد فلک روزی هزاران بار که الحق هیچ نتواند بیابد چون تو بیتا را
نریز ای شیرین به کام این عطر گیسویت رود دینش هر آن کس دیده آن موی دل آرا را غرور آن پلنگی که زمین لرزیده از گامش به پای عشق میریزد چون بیند ماه شبها را
ز ترس آهنگری که ماه روی تو بیند نگاهم میزنی هر چند به روید گر سرا پا را