این زمستان به تماشای بهار آمده است برف با وا شدنه غنچه کنار آمده است
به دل از قوله کسان که نبودند بگو بیقراری نکند روز قرار آمده است نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت
سال نو میشود و شکر که لبخندی هست به دله خسته بگویید که خداوندی هست
یک سلام از همه ی سال برایش کافیست هفت سینی که بر آن سایه ی دلبندی هست نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت شک ندارم نفست نو شدن حاله من است آسمانی و زمین زیر پر و باله من است
تا تو هستی همه ی خاطره ها ماله من است بی گمان هر چه که از دوست رسد فال من است بی گمان هر چه که از دوست رسد فال من است نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت
نیست جامی که دمی پر نشود از یادت ساقیا آمدن عید مبارک بادت