نه بر لبم ترانه ای نه در دلم بهانه ای که سر دهم سرود و آواز
نه لیلی زمانه ای نه قصه و فسانه ای چه شد نوای شور شهر را نه تک درخت عاشقی آوازه خوان خسته ای که خواند از هوای دیدار
قسم به آه سینه سوز قسم به شب قسم به روز دل خسته ام چون زخمه ی تار
در گوشه ی تنهایی ام با یک جهان آزادی ام
دل خوش به عشقه مردمم دل خوش به عشقه مردمم میخوانم از لبخندشان از شادی و از دردشان تا هر زمانی زنده ام , تا هر زمانی زنده ام خدایا تو دادی به اوجه صدایم طنینو نوا تو گفتی بخوانم ز عشقو محبت ز مهر و وفا
خدایا خدایا به سر دارم امشب هوای تو را به لطف نگاهی رها کن دلم را ز چونو چرا قسم بر وجودت که راز و نیازم تو بودی تو در اوج و فرودم همه سوز و سازم تو بودی تو