متن آهنگ حصار سپنتا مجتهدزاده

زیبا متن : متن آهنگ و شعر آهنگ

بخوان که بگویم تو را بشنیدم من از تو نخواندم که راز تو را به دل بسپارم چو نغمه ی ساز
نه آن ته دنیا که بر سر کوی ات شبانه نشستم که عطر تو را دوباره ببویم به قصد نیاز تو باغی و سبزی نهالی و آب به پشته حصارت منم بیخواب
منم که به بندم منم بیتاب تویی که رهایی مرا دریاب
لبت چون بدوزند آزاد کیست کسی چون تو در شهر آزاد نیست
سیاه است و مرگ است فریاد نیست و لبخند اشکیست چون شاد نیست چو لب نگشودم مرا تو ببخش سکوتو سرودم مرا تو ببخش
چو لب نگشودم مرا تو ببخش سکوتو سرودم مرا تو ببخش بخوان که بگویم تو را بشنیدم من از تو نخواندم که راز تو را به دل بسپارم چو نغمه ی ساز
نه آن ته دنیا که بر سر کوی ات شبانه نشستم که عطر تو را دوباره ببویم به قصد نیاز تو باغی و سبزی نهالی و آب به پشته حصارت منم بیخواب
منم که به بندم منم بیتاب تویی که رهایی مرا دریاب

Sepanta Mojtahedzadeh Hesar Lyric

ZibaMatn.IR
امتیاز دهید
5 امتیاز از 1 رای
ارسال متن