غربت از جایی شروع شد که چشام غرقه سفر بود همه ی دار و ندارم چمدونه لب در بود تو نشستی پای گریه شده بودی کوه بارون من ولی بریده بودم از تمومه قصه هامون
من میخواستم که تموم شه همه ی خاطره هامون , خاطره هامون وقت رفتنه عزیزم تو شبای سرد بارون من می مونمو غمت نوشه جونه هر دوتامون
ولی بی خبر نذارم بی تو خیلی بیقرارم تو خودت با خبری جز تو هیشکیو ندارم
غربت از جایی شروع شد که به فاصله رسیدیم میونه این همه رویا رنگ خوشبختی ندیدیم تو نشستی پای گریه شده بودی کوه بارون من ولی بریده بودم از تمومه قصه هامون
من میخواستم که تموم شه همه ی خاطره هامون , خاطره هامون وقت رفتنه عزیزم تو شبای سرد بارون من می مونمو غمت نوشه جونه هر دوتامون
ولی بی خبر نذارم بی تو خیلی بیقرارم تو خودت با خبری جز تو هیشکیو ندارم