غربت از جایی شروع شد که چشام غرقه سفر بود همه ی دار و ندارم چمدونه لب در بود تو نشستی پای گریه شده بودی کوه بارون من ولی بریده بودم از تمومه قصه هامون من میخواستم که تموم شه همه ی خاطره هامون , خاطره هامون وقت رفتنه عزیزم...
من سخت پسند و تو غنچه ی قند و جانم به تو بند و دیوانه بخند و از من به درم کن دیوانه ترم کن از گوشه نشینی ای عشقه زمینی دیگر برمیدم چون مهر تو دیدم از من به درم کن از خود خبرم کن بیقرارتم کنارتم مرا کمی...