آنقدر می بنوشم از چشم به جای اشک شراب برون زند رها کند مرا از این سراب
در غمت ناله های من رسیده تا به آسمان تو هم اگر شنیده ای بیا به پیشه من بمان ای کاش به یادت آید لحظه های ناب بینه ما به کی قسم بدم تو را فقط بگم نرو بمان ببار ای ابر طوفانی بر این بخت سیاهم از این باران چه میخواهی که همچون من خراب ست
ببار ای ابر طوفانی بر این بخت سیاهم از این باران چه میخواهی که همچون من خراب ست
بعد من کی به پای عاشقانه ات مینشیند بی بهانه تا به انتها
شانه میزند به موی روی شانه ات صاف و ساده عاشقانه مثله قصه ها ببار ای ابر طوفانی بر این بخت سیاهم از این باران چه میخواهی که همچون من خراب ست
ببار ای ابر طوفانی بر این بخت سیاهم از این باران چه میخواهی که همچون من خراب ست