بی معرفت دلم رو کنده از خودش وقتی که رفت ندید تنم سرد شده
رسید به گوشم که به دنیا اومده الهی شکر واسه خودش مرد شده بی معرفت چقدر دعا کرده بودم که بعد من عاشقه هیشکی نشه
میشه مگه عشقه یکی جدا بشه تنهاش بذاره تنهایی پیر نشه تنها کجا بدونه من چشمای نیمه جونه من بی سر فقط خدا میدونه
حالا بگو چه حسیه وقتی ببینی اشکمو رفتی بدونه هیچ بهونه باز باران با ترانه میزند بر بام قلبم باز گریه عاشقانه میکنم یاد تو هر دم
با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت گر تو هم از من گریزی وای بر احواله من گلایه ای نیست منو فاصله ها همزادیم گاه تو را از دور ببینم خوبه خوب است حاله من
با دوست عشق زیباست با یار بیقراری از دوست درد ماند از یار یادگاری این مرام مادرم وای سیاهی کیستی جیم جمالت که اصلا آدم موندن نیستی
نون نماز میت و سر به سر خاک زنیم دردامو حساب نکن امشبو مهمونه منی دل به دل راه نداشت این روزا ای وایه من تو چه میدونی شبا از حاله بی تابه دلم
بودنت یه درده و نبودنت درد دگر یکی نیست پرسد ازت چه کشیدی ای پسر