این دفعه نوبت منه که از تو دور شم برم با اینکه سختمه نه اشکی مونده توو چشام نه حتی میدونم کجام نه ساکی دستمه با خاطرات به هم زدم نبودی باهات قدم زدم توو این پیاده رو، تسلیم تو میشم هنوز توو خواب نمیدیدم یه روز جدایی از تو...
میگفتم بری دلم تنگ نمیشه بی خودی میگفتم نمیدونستم همینجوری دارم از چشات میافتم ولی دختر هنوز ی چیزی بین ماست شاید هم اصلا اشتباست تو کردی زندگیمو مختل هی دختر میری میبندی درو پشت سرت انگار بودی کنار دشمنت آره تو بردی بودی قاتل برو خط بکش رو هرچی...
خواستم بگم که دلم برات خیلی تنگ شده ولش کن نمیدونی چته بد درگیری نمیشینه به دلت هیچ تفریحی دلت تنگ شده میدونم، تنگ شده میدونم تنگ شده میدونم یه خاطره داری از یه رابطه ی طولانی نمیتونی هیشکی رو جای اون بیاری حتی اگه بهت بگه بدم میاد ازت...