دستات خیلی وقته که سرد شده میدونم اینو نمیپرسی از خودت چرا همیشه حرف حرف تو باشه نگو چرا رفتارام عوض شده میرم همونجور که گفتم دیگه نمیمونه برات چیزی جز غم باشه منم یه آدم ساده که ندیدنت یه لحظه واسش یه ساله تا یه سری حرفارو ازت شنیدم...
مجنونم لیلی باش آسمونم بود برق چشمات داغونم بارون شو اسممو زمزمه کن آروم تو حال هر شبم شده بغض و بی قراری خواب به این چشم نمیاد تا عطرت هست این حوالی یادت نمیره از خاطرم با اینکه زیاده فاصلم بگو یه روز میشی مثل قبل حال هر شبم...