ای طلوع آیت والشمس در سیمای تو سوره ی والطور وصف سینه ی سینای تو لیله المعراج و آن آغوش ناز کبریا بوالعجب تشریف سلطانی است بر بالای تو تسلیم توام هر دم و آنی تو جان جهانی تو در رگ خشکیده ی قلبم ضربانی تو جان جهانی مانند تو...
فکر توام و صحن و سرایی که نداری داغ حرم و درد بنایی که نداری له له زده ام تا بنشینم لب حوض و فواره ای و آب نمایی که نداری زوار تو حیران که چگونه بنشینند در گوشه ی تنهایی جایی که نداری آنقدر غریبی که نیفتاده کنارت مشک...
دنیا اگر اجازه دهد شرح حال من با یاد سیدالشهدا بازگو شود من با حسین زنده شدم پس بنابراین باید تمام زندگی ام مثل او شود شده با عشق تو روز و شبم دیدنی تو حسین همه ای تو حسین منی متبرک شده زندگی ام با حسین با حسین میخوانم...
یه وقتا سر کار بی طاقتم واسه عطر ابریشم دامنت واسه طعم آویشن تو تراس واسه لحظه ی درد دل با منت دلم ضعف میره واسه خونمون که با مهربونیت غوغا کنی کلیدامو جا میذارم به عمد به امیدی که تو درو وا کنی میخوامت با تو آرومم دوست دارم...
دنیا هم روزای غمگین داره هم روزای خوب و شیرین داره آره راست میگن قدیمی هامون زندگی بالا و پایین داره خسته نشو طاقت بیار که عمر این سختی ها کوتاهه باور کن که ما میتونیم روزای خیلی خوبی تو راهه نگاه کن به خورشید که داره میخنده سلام کن...