منو شب و غمو نم بارون هوای تاریکه تو خیابون نبودن تو و یه دنیا بی خبری دقیقه ها که بی تو سر میشن چی میدونن نباشی چی میشم چقدر بده غم و تب بی بال و پری سخت شد تو رفتی و خزون زد و سرد شد گلای باغچه...
چشمانت مرا دیوانه کرد بر جانم نشسته غم تا ابد تو دلواپس مشو که من بیتابم جانا غمت قلبم آلوده کرد جا مانده از عشق تو درد پایان نمیگیرد این عشق سرد ببین زلفت کشانده مرا تا جنون به زیباییت ندیده ام تاکنون قلب مرا کرده ای جام خون ببین...
بودی و نبود هیچ اثری از شب تارم حالا خبری هیچ خبری از تو ندارم من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی من موج زده ام ساحل من پس تو کجایی آواره شده بر سر من کوه جدایی ای کاش که...