شبی بیخوابی ام را با خیالت روبهرو کردم تمام شعرها و قصهها را زیر و رو کردم شنیدم صبح ها با شانه درگیر است موهایت حسادت را برای شانههایم بازگو کردم به دنبال بوی عطرت در دل باران ترجیحا کمی آن سو تر از پاییز را هم جستجو کردم شبی...
احتیاجم به تو مسلم شد واسه تو احساسم قد یه عالم شد آرزو هام با تو مشخص شد هوای تنهایی از دلم مرخص شد آخه دلداده تر از من کجا دیدی بگو جانم جانم بگو هر جا که نباشی رو بسوزانم جانم عاشق شده ام از دل و جانم جانم...