من نمیشناختم حتی خودم رو نمیشناختم تنها شدن رو قدم زدم تمومه خیابونایه این شهرو بلد نبودم نمیدونستم معنیه غم رو از اولم هیشکی یادم نداده بود صبر رو من ساده پی اون میگشتم تمومه شب رو مهم نبود نگاه و حرفو حدیثای مردم قبل از اون ندیده بودم اشکه...
من هنوزم که هنوزه با توام با خیالت تو خیابون میرم زیر بارون شده سرما بخورم چترمو روی سرت میگیرم من هنوزم که هنوزه یادتم دیدنه خواب تو بوده عادتم نیستی اما باز باهات حرف میزنم نیستی و جلو نمیره ساعتم من چیزی رو چشات فراموشم نمیشه حتی از این...
تازه فهمیدم احساس نمیشه غم اصا هیچ موقع انگار که پیشت آخه با تو یه دیوونمو این حاله خوب بی تو که تکرار نمیشه مثلا اینکه این حسه جدید بدجوری رفته تو رگام مثلا اینکه اسم تو حتی یه لحظه نمیفته از رو لبام مثلا صدای بوم بومه قلبم یه...