لب تشنه دل خون مردمای نامهربون
جنون و سنگدلی نذاشت خوب تا کنن با آقامون قربون مردونگیت قربون رشادتت
قربون دستای بریده ی تن برادرت دل خسته و کلافه توو راهمون سردرگمیم
دنبال یه نشونه میبینیم اما غافلیم بسه دیگه تا کی بگیم درست میشه عاقل بشیم
به خودمون بیایم...