من تازه فهمیدم حالم بده انگار سرد و کبودم از تاب و تب افتادم من تازه فهمیدم چند سالمه امروز چند ساله که آخه روزا رو نشمردم بی مقصدم رفتم توو زندگیم اما بی آرزو بودن بی سابقه بوده کاش گریه می کردم وقتی نمی خندم کاش رومی یا زنگی...
نگاه خاموش منو فقط توو قصه ها دیدی باور نداری این منم از تاریکیم تو ترسیدی تو که یه روز این آتیشو با دستای خودت زدی با شعله های داغ اون زمستونت رو خط زدی قانون جنگلو تو آوردی توی زندگیت کشتی تا نمیری و خون شد اسیر تشنگیت من...
حس میکنم که راهی نداره باید بگم بت حرفامو آره باید بگم بت موقعش رسیده سخته ولی عشق انگیزه میده سخته ولی من فکرامو کردم هر لحظه میخوام دورت بگردم حتی بگی نه فرقی نداره واستا میبینم کی کم میاره قلبم درخت و خنده ت پرنده س اخماتو وا کن...
یکی شبیه تو بود توو ذهن من همیشه کنار تنهایی هم رویام عوض نمیشه کلی پیاده رفتم به پای تو رسیدم آسون توو کار ما نیست من عاشق همینم با تو از این که هستم دلم همیشه شاده این حس خوبو جز تو کسی بهم نداده با تو از اولش...
دل بده به من تا بشم همونی که میخواستی عاشقت شدم مگه تو هم همینو نمیخواستی توی دل من کسی نمیتونه بگیره جاتو میره دل من وقتی میبینه خنده هاتو عاشقت شدم دل دیگه آخه دست من نیست که دیگه بس که تو ماه و مهربونی تا میبینمت میره دلم...