دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت...
دوباره رفتی با غریبه همون که گفتی داد فریبت همون که عاشقونه دادی دل بهشو گفتی هیشکی ما رو با هم نبینه امان از روزگار بد امان از سادگیه من امان از لحظه های تلخ بی تو بودن دوباره غم زمان زخمی بخیه کرد که آشنا زد ولی غریبه نه...